و داستان غمانگیزی است

و داستان غم‌انگیزی است !
دستی که داس را برداشت ،
همان دستی‌ست
که یک روز ،
در خواب‌های مزرعه گندم کاشت ...



گروس عبدالملکیان
دیدگاه ها (۲)

......داستانی زیبا از کتاب سوپ جوجه‌برای روح که با بیش از ۳۴...

ﺧُﺮﺩ ﻭ ﺧﺮﺍﺏ ﻭ ﺧﺴﺘﻪ ﺟﻮﺍﻧﯽِ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﭘُﺸﺖِ ﺳﺮ ﻧﻬﺎﺩﻩﺍﻡﺑﺎ ﻋﺼﺎﯼ ﭘﯿﺮ...

مست کرد امشب نسیمِ مستِ شهریور مراگرچه باز از چشمِ تَر آبانم...

کوچه را رنگ کردمخطّی که دور جسدم کشیدند رانبینیبه پزشک قانون...

🌹🔘 داستان کوتاهبلدرچینی در مزرعۀ گندم لانه ساخته بود.او همیش...

ای غم! تو با این کاروان ِ سوگواران تا کجا همراه می آیی ؟ دیگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط