ازت متنفر بودم
𝚙𝟷𝟺
ویو صبح
ات
با سردرد بدی بیدار شدم توی خونه ی خودم بودم لیسا هم بغلم بود بیدارش کردم رفتیم پایین و صبحونه خوردیم رفتیم روی کاناپه نشستیم
ات:لیسا دیشب چی شد
لیسا:نمیدونم
ات:وایسا یکم فک کن
ات:هاا یادم امد
لیسا:خب
ات: وایی
لیسا:چیشد
ات:چرا با کوک ایجوری حرف زدم
لیسا:اره خیلی بد حرف زدی
ات:وایسا لیسا تو دیگه سینگل نیستی
لیسا:کی گفته
ات:وقتی مست بودیم زنگ زدم ارین تو گفتی دوسش داری منم بهش گفتم اونم قبول کرد
لیسا:وانت
ات:همین دیگه
لیسا:وای خدا ببخشید که دوس پسرتو گرفتم
ات:اشکالی نداره به هرحال من دارم با کوک ازدواج میکنم
لیسا:واقعا داری ازدواج میکنی
ات:اره..... احساس میکنم ی حسی بهش دارم ولی اون منو دوست نداره(ریدم تو حافظت کوک بهت گفت دوست داره 😑)
لیسا:از کجا میدونی
ات:خب معلومه هی سرم داد میزنه میره رو مخم
لیسا:ات مطمعنم دوست داره اونوقت چرا بین این همه دختر چرا تورو انتخاب کرد هان؟
ات:راس میگی... حالا باید از دلش در بیارم
لیسا:اره بهش زنگ بزن
ات:اوکی
مکالمه ات و کوک
کوک: الو ات
ات:سلام کوک امم من
کوک:ات چرا دیروز رفتی بار
ات :میزای حرفمو بزنم😑
کوک:بگو
ات:من معذرت میخوام که دیشب اینطوری حرف زدم نباید داد میزدم
کوک:اشکالی نداره
ات:کوک امشب بیا بریم بیرون میخوام ی چیزی بهت بگم
کوک:باشه کجا و چه ساعتی
ات:بار و ساعت8
کوک: بار؟
ات:اره
کوک:باشه ولی باید پیشه خودم باشی
ات:باشه... راستی ارین و لیسا هم میان
کوک:باشه بای
ات:بای
پایان مکالمه
لیسا: چی شد
ات:امشب با ارین ساعت 8 همون باری که رفتیم بیا ین
لیسا :باشه..... ع ارین
مکالمه ارین و ایسا
ارین:الو
لیسا:الو... چیزی شده
ارین :میگم لیسا
لیسا:جونم
ارین:میای بریم بار
لیسا:منم میخواستم همینو بگم راستی ات و کوک هم هستن
ارین:اهان*کمی عصبی
لیسا:ساعت 8 میبینمت ادرس میفرستم
ارین:اوکی
پایان مکالمه
لیسا:اوکی شد
ات:خب ساعت چنده
لیسا:2
ات:بیا غذا سفارش دادم الان میرسه
چند مین بعد
تق تق(صدای در)
لیسا:ات غذا امد
ویو کارن(منو میگه 🤡)
ات و لیسا غذاشون رو خوردن و نشستن پای تلویزیون و فیلم دیدن
ساعت 5
ویو ات
ساعت 5 شد من رفتم بالا ی دوش 20 مینی گرفتم امدم بیرون موهامو خشک کردم ی لباسی تقریبا باز پوشیدم میکاپ لایت کردم و رفتم پایین
لیسا رفت بالا
ویو لیسا
ات امد پایین و من رفتم بالا ی دوش 20 مینی گرفتم امدم موهامو خشک کردم ی لباس تقریبا باز مثل ات پوشیدم میکاپ کردم و رفتم پیش ات
ات:لیسا چقدر خوشگل شدیی
لیسا :به پای تو نمیرسم
ات:چرت نگو
لیسا :خب بریم تا اونجا نیم ساعت راه
ات:مگه ساعت چنده... ع ساعت 7:30 خب بریم
.
ویو کوم
لباس ات لباس لیسا لباس کوک لباس ارین لباس کوک و ارین رو جلوجلوگذاشت
ویو صبح
ات
با سردرد بدی بیدار شدم توی خونه ی خودم بودم لیسا هم بغلم بود بیدارش کردم رفتیم پایین و صبحونه خوردیم رفتیم روی کاناپه نشستیم
ات:لیسا دیشب چی شد
لیسا:نمیدونم
ات:وایسا یکم فک کن
ات:هاا یادم امد
لیسا:خب
ات: وایی
لیسا:چیشد
ات:چرا با کوک ایجوری حرف زدم
لیسا:اره خیلی بد حرف زدی
ات:وایسا لیسا تو دیگه سینگل نیستی
لیسا:کی گفته
ات:وقتی مست بودیم زنگ زدم ارین تو گفتی دوسش داری منم بهش گفتم اونم قبول کرد
لیسا:وانت
ات:همین دیگه
لیسا:وای خدا ببخشید که دوس پسرتو گرفتم
ات:اشکالی نداره به هرحال من دارم با کوک ازدواج میکنم
لیسا:واقعا داری ازدواج میکنی
ات:اره..... احساس میکنم ی حسی بهش دارم ولی اون منو دوست نداره(ریدم تو حافظت کوک بهت گفت دوست داره 😑)
لیسا:از کجا میدونی
ات:خب معلومه هی سرم داد میزنه میره رو مخم
لیسا:ات مطمعنم دوست داره اونوقت چرا بین این همه دختر چرا تورو انتخاب کرد هان؟
ات:راس میگی... حالا باید از دلش در بیارم
لیسا:اره بهش زنگ بزن
ات:اوکی
مکالمه ات و کوک
کوک: الو ات
ات:سلام کوک امم من
کوک:ات چرا دیروز رفتی بار
ات :میزای حرفمو بزنم😑
کوک:بگو
ات:من معذرت میخوام که دیشب اینطوری حرف زدم نباید داد میزدم
کوک:اشکالی نداره
ات:کوک امشب بیا بریم بیرون میخوام ی چیزی بهت بگم
کوک:باشه کجا و چه ساعتی
ات:بار و ساعت8
کوک: بار؟
ات:اره
کوک:باشه ولی باید پیشه خودم باشی
ات:باشه... راستی ارین و لیسا هم میان
کوک:باشه بای
ات:بای
پایان مکالمه
لیسا: چی شد
ات:امشب با ارین ساعت 8 همون باری که رفتیم بیا ین
لیسا :باشه..... ع ارین
مکالمه ارین و ایسا
ارین:الو
لیسا:الو... چیزی شده
ارین :میگم لیسا
لیسا:جونم
ارین:میای بریم بار
لیسا:منم میخواستم همینو بگم راستی ات و کوک هم هستن
ارین:اهان*کمی عصبی
لیسا:ساعت 8 میبینمت ادرس میفرستم
ارین:اوکی
پایان مکالمه
لیسا:اوکی شد
ات:خب ساعت چنده
لیسا:2
ات:بیا غذا سفارش دادم الان میرسه
چند مین بعد
تق تق(صدای در)
لیسا:ات غذا امد
ویو کارن(منو میگه 🤡)
ات و لیسا غذاشون رو خوردن و نشستن پای تلویزیون و فیلم دیدن
ساعت 5
ویو ات
ساعت 5 شد من رفتم بالا ی دوش 20 مینی گرفتم امدم بیرون موهامو خشک کردم ی لباسی تقریبا باز پوشیدم میکاپ لایت کردم و رفتم پایین
لیسا رفت بالا
ویو لیسا
ات امد پایین و من رفتم بالا ی دوش 20 مینی گرفتم امدم موهامو خشک کردم ی لباس تقریبا باز مثل ات پوشیدم میکاپ کردم و رفتم پیش ات
ات:لیسا چقدر خوشگل شدیی
لیسا :به پای تو نمیرسم
ات:چرت نگو
لیسا :خب بریم تا اونجا نیم ساعت راه
ات:مگه ساعت چنده... ع ساعت 7:30 خب بریم
.
ویو کوم
لباس ات لباس لیسا لباس کوک لباس ارین لباس کوک و ارین رو جلوجلوگذاشت
۱.۸k
۰۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.