PT14
PT14
من:جونگ کوک مطمئنی حالت خوبه اصلا هواست به من نیست کوک:نمیخوام تورو از دست بدم من:چی کوک:فهمیدن تو رو آوردم پیش خودم مین یونگی ازم خواست تو رو ببرم پیشش ولی اون مثل من نیست تو رو میکشه من:خوب چرا بهم ریختی بلند شد وایساد هی راه میرفت کوک:من تو رو به کسی نمیدم رفتم سمتش من:کوک آروم باش کامل بهم بگو قضیه چیه کوک:اون موقع که بهم زنگ زدن تو رو ازم خواستن میدونن دست گذاشتن رو اموال من عاقبت خوبی نداره من:فکر نمیکردم بخاطر من آنقدر بهم بریزی فکر کردم میفرستیم برم فقش یا اینجا میمیرم یا اونجا کوک:دهنتو ببند حرف از مرگ نزن من من من نمی تونم بزارم بری من:چرا واست مهمه چه ارزشی دارم که اینجوری بهم ریختی کوک:من ت تورو د دوست دارم من:چ چی کوک:آره م م من آه فاک من بهت عادت کردم من:باور نمیکنم کوک:چجوری نمی تونی باور کنی هان من عاشق شدم شاید آنقدر سرد و بی رحمم که تو چهرم هیچی نمیبینی ولی من تو رو از رو هوس دوست ندارم من وقتی میبینمت اصلا خودم نیستم آرومم این اعصابی که ریده بود همیشه تو رو میبینه آروم میشه این اسمش هوسه؟ من:و ولی تو گفتی که ما نمی تونیم باهم باشیم کوک:من گوه خوردم با جد وآبادم من:وا واقعا حست بهم واقعیه چرا نمی تونم اعتماد کنم کوک:چیکار کنم که بهت ثابت بشه من: خودتو از همین ساختمون پرت کن پایین داشت میرفت که دستشو گرفتم من:صبر کن کوک دارم شوخی میکنم دیوونه کوک:شوخی؟ من:عشقت همون موقع که گفتی نمیزاری دست کسی دیگه بهم بخوره فهمیدم رفتم نزدیک صورتش من:منم عاشقتم کوکی
من:جونگ کوک مطمئنی حالت خوبه اصلا هواست به من نیست کوک:نمیخوام تورو از دست بدم من:چی کوک:فهمیدن تو رو آوردم پیش خودم مین یونگی ازم خواست تو رو ببرم پیشش ولی اون مثل من نیست تو رو میکشه من:خوب چرا بهم ریختی بلند شد وایساد هی راه میرفت کوک:من تو رو به کسی نمیدم رفتم سمتش من:کوک آروم باش کامل بهم بگو قضیه چیه کوک:اون موقع که بهم زنگ زدن تو رو ازم خواستن میدونن دست گذاشتن رو اموال من عاقبت خوبی نداره من:فکر نمیکردم بخاطر من آنقدر بهم بریزی فکر کردم میفرستیم برم فقش یا اینجا میمیرم یا اونجا کوک:دهنتو ببند حرف از مرگ نزن من من من نمی تونم بزارم بری من:چرا واست مهمه چه ارزشی دارم که اینجوری بهم ریختی کوک:من ت تورو د دوست دارم من:چ چی کوک:آره م م من آه فاک من بهت عادت کردم من:باور نمیکنم کوک:چجوری نمی تونی باور کنی هان من عاشق شدم شاید آنقدر سرد و بی رحمم که تو چهرم هیچی نمیبینی ولی من تو رو از رو هوس دوست ندارم من وقتی میبینمت اصلا خودم نیستم آرومم این اعصابی که ریده بود همیشه تو رو میبینه آروم میشه این اسمش هوسه؟ من:و ولی تو گفتی که ما نمی تونیم باهم باشیم کوک:من گوه خوردم با جد وآبادم من:وا واقعا حست بهم واقعیه چرا نمی تونم اعتماد کنم کوک:چیکار کنم که بهت ثابت بشه من: خودتو از همین ساختمون پرت کن پایین داشت میرفت که دستشو گرفتم من:صبر کن کوک دارم شوخی میکنم دیوونه کوک:شوخی؟ من:عشقت همون موقع که گفتی نمیزاری دست کسی دیگه بهم بخوره فهمیدم رفتم نزدیک صورتش من:منم عاشقتم کوکی
۴۵.۳k
۱۶ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.