☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~ا.ت ویو

☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~ا.ت ویو
توی بغل کوک احساس ارامش میکردم دلم نمیخواست ازش جدا شم همینطور داشتیم فیلم میدیدیم که یهو جای ترسناک فیلم اومد از ترس سرمو توی عضله ی کوک فرو بردم
اخخخ چقد سفته
_چیشد
+ایچی ترسیدم
۳۰ ساعت بعد
چشام دیگه باز نمیشد گرچه اخرای فیلم بود ..
کوک ویو
همینطور فیلم میدیدیم که متوجه شدم ا.ت خیلی خوابش میاد چشماس دیگ باز نمیشد واسه همین دستمو از روی رونش بلند کردم تا راحت باشه فیلمم دیگه تموم شده بود ا.ت چشماش رو بست
جیمین:خب تموم شد ا.ت...
جیمین:این کی خوابید
_یکم پیش
&اوو اینارو(منظورش ا.ت و کوکه)
_هیسسس
&خب من میرم بالشت بیارم تا بخوابیم
_ولش کن از پشتی مبل استفاده میکنیم
&اوک
پشتی رو گذاشتم زیر سر ا.ت من معمولا بدون بالشت میخوابم،لاریسا لامپ هارو خاموش کرد
۳۰مین بعد
ا.ت ویو
با برخورد چیزی روی صورتم بیدار شدم
چشمامو باز کردم دیدم موهای جونگکوک توی صورتمه
چه بوی خوبی میده
+جونگکوک
_بله(بیداره)
+چیکار میکنی؟
_سعی میکنم بخوابم
+اوک یکم برو اونور تر
جونگکوک رفت اونور تر من از سرجام بلند شدمو سمت اشپزخونه رفتم
از یخچال دسر هایی که از پارتی مونده بود رو خوردم و رفتم کنار جونگکوک
_چی خوردی؟
+دسر
_دیگه نی؟
#فیک #فیکشن