𝑻𝒉𝒆 𝒔𝒕𝒐𝒓𝒚 𝒐𝒇 𝑱𝒖𝒏𝒈𝒌𝒐𝒐𝒌
ᨏᨐᨓ 𝒑. 𝟏𝟔ᨓᨐᨏ
The story of Jungkook 4 years ago
_______
ادمین:
توی یه هوایی پاییزی بعد از این که جونگکوک شرکت جدیدی راه اندازی کرده بود
و دنبال یه منشی میگشت
ولی هرچی میگیشت منشی که می خواست رو پیدا نمی کرد کم کم نا امید شده بود که
ناگهان دختری با چشم های ابی و مو های طلایی ولباس سفید برای تست امد
ایشا: سلام ببخشید مزاحمتون شدم من ایشا هستم امدم برای تست منشی گری
جونگکوک که خسته شده بود بدون نگاه گفت: نیاز نیست تست بدیدی
قبولی
ایشا: واقعا
جونگکوک: بله
ایشا: من خیلی ازتون ممنونم نمی دونم چطوری تشکر کنم
ادمین: ایشا برای جونگکوک کار می کرد تا اینکه پسرک ما یک روز توی یه مهمونی دلش رو دست ایشا سپرد
و ایشا اون رو با خیانتی که کرد توی تالار عروسی شکست
و دیگه جونگکوک از اون موقعه به بعد به کسی قلب شکستش رو نداد
______
بخاطر این کل داستان ایشا و جونگکوک رو نذاشتم چون توی ادامه داستان راز های برملا میشه
ببخشید که انقدر دیر شد
_____
#ات
#bts
#جنکوک
#شوگا
#جیهوپ
#جیمین
#یونتان
#تهیونگ
#جین
#شوگا
#نامجون
#فیک
#اسمات
#کیپاپ
The story of Jungkook 4 years ago
_______
ادمین:
توی یه هوایی پاییزی بعد از این که جونگکوک شرکت جدیدی راه اندازی کرده بود
و دنبال یه منشی میگشت
ولی هرچی میگیشت منشی که می خواست رو پیدا نمی کرد کم کم نا امید شده بود که
ناگهان دختری با چشم های ابی و مو های طلایی ولباس سفید برای تست امد
ایشا: سلام ببخشید مزاحمتون شدم من ایشا هستم امدم برای تست منشی گری
جونگکوک که خسته شده بود بدون نگاه گفت: نیاز نیست تست بدیدی
قبولی
ایشا: واقعا
جونگکوک: بله
ایشا: من خیلی ازتون ممنونم نمی دونم چطوری تشکر کنم
ادمین: ایشا برای جونگکوک کار می کرد تا اینکه پسرک ما یک روز توی یه مهمونی دلش رو دست ایشا سپرد
و ایشا اون رو با خیانتی که کرد توی تالار عروسی شکست
و دیگه جونگکوک از اون موقعه به بعد به کسی قلب شکستش رو نداد
______
بخاطر این کل داستان ایشا و جونگکوک رو نذاشتم چون توی ادامه داستان راز های برملا میشه
ببخشید که انقدر دیر شد
_____
#ات
#bts
#جنکوک
#شوگا
#جیهوپ
#جیمین
#یونتان
#تهیونگ
#جین
#شوگا
#نامجون
#فیک
#اسمات
#کیپاپ
۱۴.۲k
۳۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.