سلام حضرت مسیحادم ، مهدی جان
سلام حضرت مسیحادم ، مهدی جان
شهر دلگیر است . بوی مرگ می دهد . آدم ها دور از هم ایستاده اند . دیگر کسی با دیگری دست نمی دهد . نگاه ها لبریز اضطراب است . چهره ها از هراس پوشیده شده اند ...
... و بهار ، میهمان غریبی که هیچ کس در را به رویش باز نمی کند ...
شهر ، دل نگران است ...
نفس نمی کشد ، همچون محتضری در انتظار مرگ ...
نفس های گرفته ی شهر ، دم مسیحایی می خواهد ...
نجاتمان ده ... ای نجات بخش موعود ...
شهر دلگیر است . بوی مرگ می دهد . آدم ها دور از هم ایستاده اند . دیگر کسی با دیگری دست نمی دهد . نگاه ها لبریز اضطراب است . چهره ها از هراس پوشیده شده اند ...
... و بهار ، میهمان غریبی که هیچ کس در را به رویش باز نمی کند ...
شهر ، دل نگران است ...
نفس نمی کشد ، همچون محتضری در انتظار مرگ ...
نفس های گرفته ی شهر ، دم مسیحایی می خواهد ...
نجاتمان ده ... ای نجات بخش موعود ...
۴.۹k
۱۷ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.