بیکار بودم ...
بیکار بودم ...
داشتم به عکس بچگیام نگاه میکردم ,چقدر چشمام شیطون بود تموم شیطنتای بچگیمو میشد توی چشمام خوند
یه لحظه تو آینه به چشمام نگاه کردم این چشما مثل بچگیام نبود
اصلا این چشما واسه ی من نبود
چقد حرف داشت
کبودی زیرش
خماریش
غمه توشو بیداد میکرد
خلاصه که لب کلام
آرزوی بزرگ شدن بدترین گناهم بود
داشتم به عکس بچگیام نگاه میکردم ,چقدر چشمام شیطون بود تموم شیطنتای بچگیمو میشد توی چشمام خوند
یه لحظه تو آینه به چشمام نگاه کردم این چشما مثل بچگیام نبود
اصلا این چشما واسه ی من نبود
چقد حرف داشت
کبودی زیرش
خماریش
غمه توشو بیداد میکرد
خلاصه که لب کلام
آرزوی بزرگ شدن بدترین گناهم بود
۲.۹k
۲۲ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.