نتونستم خندهمو کنترل کنم بلند زدم زیر خنده داشتم غش میکردم ...

{ 𝐵𝑒𝓉𝓌𝑒𝑒𝓃 𝓉𝑜𝓌 𝓈𝓅𝒶𝒸𝑒𝓈 }
𝒫𝒶𝓇𝓉 ⁶
.
.
نتونستم خنده‌مو کنترل کنم ، بلند زدم زیر خنده ، داشتم غش میکردم ، چطوری از این حرفم اینقدر ترسید؟ داشتم میخندیدم که متکایی محکم پرت شد تو سرم و بعد یه نفر دوباره متکا رو برداشت و همینطوری ازم دور میشد . دوباره خندیدم که یه بار دیگه متکا خورد تو سرم و بعد صدای گریه‌یِ ضعیفی بلند شد
اشکامو پاک کردم و درحالی که متکا رو برمیداشتم به داهیی نگاه کردم که از تخت اومده بود پایین و درحالی که با لباس صورتی خوابش دستاشو مشت کرده بود و اشک تو چشماش حلقه زده بود نگام میکرد
اروم به سمتش رفتم تا بغلش کنم اما اون محکم دویید سمتم و پرید رو کمرم داشتم میفتادم ولی دستمو به پایه تخت گرفتم و اوت درحالی که پاهاشو دور کمرم حلقه کرده بود تا نیوفته با مشتاش محکم روی کمرم میزد ، یعی کردم دستاشو بگیرم اما نمیزاشت
ملودی : پوستمو کندییییییییی ولم کنننن
از زدنم دست برداشت و سرمو توی شونه‌م قایم کرد و دوباره صدای گریه های ارومش اومد ؛ درحالی که داشتم خودمو کنترل میکردم از این حجم از مودی بودنش نخندم سرشو اروم ناز کردم
ملودی : داهیییی چرا گریه میکنیییی
صدای گریه‌ش بلند تر شد ولی همونطوری با صدای بلند و جیغ گفت
داهی : تو چرا داد میزنییییییییییی زنیکهههههه
محکم تر تو بغلم فشارش دادم تا امنیت جانی داشته باشم
ملودی : من اصلا داد نزدمم خانوم خانومااا فقط با صدای نرمال حرف زدم
دستاشو دور گردنم محکم کرد
داهی : قبول نیستتت من فکر کردم واقعا میخوای باهام دعوا کنی یا سرم داد بزنییی
همونطوری که داشت بلند بلند حرف میزد هم اتاقی های عزیزمون درو باز کردن و منو داهی باهم سرمونو سمتشون برگردوندیم و اونا با دیدن صحنه جلوی روشون با قیافه های پشم ریزون درو خیلی نرم و آروم بستن . داهی به سرعت پاهاشو از کمرم باز کردو دویید سمت در و بازش کردو با دادو بیداد و گفتن دوتا اسم پشت سر هم هم اتاقی هامونو اورد تو ، منم همونطوری که به پایه تخت تکیه داده بودم دست به سینه منتظر موندم تا ببینم چیکار میکنن
داهی : گوشی کنیدددددد اصلا اونطوری که فکر میکنید نیستتتت
با خودن فکر میکردم مگه چه فکری میخوان بکنن؟
ولی یکم بلند فکر کردم
ملودی : مگه دعوا کردن چه اشکالی داره؟
و با حرفم هر دو دختر به سمتم برگشتن
داهی : اون داشت درس میخوند منم داشتم فیلم میدیدم بعد همینطوری داشتم گریه هم میکردم
یهو دستش رو با شتاب به سمت تختش گرفت
داهی : ببینید اثار گریه‌م هست
منم همراه با اون دخترا به تختش نگاه کردم ، یه عالمه دستمال کاغذی اونجا بود
داهی : بعد ملودی یهو با یه صدایِ جدی درحالی که داشت کتاباش رو توی کتابخونه‌ش میزاشت درستتت مثل مدیر جئون برگشت گفت : یا ساکت میشی یا خودم ساکتت میکنم!
همونطوری که داشت ادایِ منو در میآورد اون دوتا دختر بهم نگاه کردن و من با دستم عینکم رو روی بینیم بالا کشیدم
ملودی : اونقددم بد نگفتم
با اخم و نگاهی به معنیِ " خفه شو " برگشت سمتم
داهی : گفتی ! منم بغضم گرفت ترسیدم و متکا مرت کردم و خلاصه پریدم روش و مثل چی زدمش و بعد شروع کردم گریه کردن اونم یهو عین دوست پسرایِ جنتلمن منو ناز کردو معذرت خواهی کرد منم داشتم اعترا..
وسط حرفش پریدم
ملودی : من هیچوقتشم برای اشتباهی که مرتکب نشدم معذرت خواهی نکردم
داهی دوباره بهم نگاه کردو خواست یه فحش دیگه نسارم کنه که یکی از دخترا پرید وسط حرفمون و گفت
می‌سون : خیلهههه خبببب فهمیدیم همدیگه رو جرواجر نکنید
و بعد داهی اروم گرفت و برگشت سمت اون دختر
داهی : الان اوکیه پس؟
می‌سون : آره آره
اون یکی دختر زد زیر خنده و بین خنده هاش گفت
سارانگ : عاشق اولین دیدارمون شدم ط این از داهی اینم از ملودی
نگامو سمتش بردم ، مگه داهی چیکار کرده بود؟
به خودم اومدم دیدم دارم بد نگاهرمقکنم و دخترهرخنده‌ش بند اومده
دختر اولیه گفت
می‌سون : ععع سارانگ بسه دیگه ، توضیح دادن چیشده
از دهنم در رفت
ملودی : مگه چیز خاصیه که اینقدر واسش استرس میگیری
نگاهمو از چشمای دختری که ظاهرا اسمش سارانگ بود گرفتم و به داهی دادم
ملودی : داهی؟
داهی دوباره دستپاچه شد
داهی : نه خب.. منظورم اینه که.. یعنی..
دیدگاه ها (۰)

{ 𝐵𝑒𝓉𝓌𝑒𝑒𝓃 𝓉𝑜𝓌 𝓈𝓅𝒶𝒸𝑒𝓈 }𝒫𝒶𝓇𝓉 ⁷. .دوباره نگاهم کردداهی : لازمه...

{ 𝐵𝑒𝓉𝓌𝑒𝑒𝓃 𝓉𝑜𝓌 𝓈𝓅𝒶𝒸𝑒𝓈 }𝒫𝒶𝓇𝓉 ⁵..هالمونی : ایگو چقدر تو مهربون...

{ 𝐵𝑒𝓉𝓌𝑒𝑒𝓃 𝓉𝑜𝓌 𝓈𝓅𝒶𝒸𝑒𝓈 }𝒫𝒶𝓇𝓉 ⁴..وقتی در اتاق رو باز کردم متوج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط