پارت

پارت۲۱
از اون روز رابطه اش با جونگکوک قط شد
به حدی ترسیده بود که تغییر شکل میداد و از خونه بیرون میرفت از کلاه گیس ها و لباس هایی که بدش میومد استفاده می‌کرد
تاکسی نتونه بشناستش
جونگکوک هیچ خبری نمیتونست ازش بگیره و عصبی بود
هیون وو هم توی شک بود که چطور یهو ناپدید شده
ماکیا به سختی روزاشو میگذروند
‌و همیشه ترس همراهش بود
نمی تونست مثل قبل از زندگیش لذت ببره

جونگکوک:هنوز پیداش نکردی
هیون وو:نه نتونستیم
جونگکوک:لعنتی
هیون وو:نگران نباش پیداش میکنیم این عکسارو ببین این دختر خیلی رفتارهاش عجیبه ماسک میزنه و لباس های عجیبی میپوشه و رفتارش خیلی مشکوک میزنه
جونگکوک:چشماش نگاه کن مطمئنم ماکیاست
هیون وو:چند وقته زیرنظر داریمش
جونگکوک:حواست باشه ببین فردا کجا میره باید ببینمش
هیون وو:باشه

جونگکوک مطمئن بود که ماکیا رو پیدا کرده
خیلی دلش می‌خواست ببینتش و دلیل اینکه چرا ماکیا ترکش کرده رو بفهمه

بچه ها من درگیر عمل مامانم بودم
واقعا ببخشید ولی نمیتونستم پارت بزارم
از یه طرفم جنگ که باورتون نمیشه چقدر اینجا سر و صداست و میزنن
حالتون خوبه
آسیبی که ندیدید؟
امیدوارم خوب باشید
دیدگاه ها (۶)

پارت ۲۲روز ها میگذشت و جونگکوک از دور ماکیا رو تماشا میکردخو...

پارت۲۳جونگکوک استرس زیادی پیدا کرده بودهمیشه از دور مراقبش ب...

پارت ۲۰فردی بهش نزدیک نزدیک تر میشدیدفعه انگاری که کل آدمای ...

پارت ۱۹جونگکوک:بهش گفتیهیون وو:بله قربان ولی اون ثابت کرد که...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط