پارت

پارت۲۳
جونگکوک استرس زیادی پیدا کرده بود
همیشه از دور مراقبش بود
ولی الان دیگه حتی نمیتونست از دور مراقبش باشه
از بس فکر کرده بود سرش درد گرفته بود
هیون وو سراسیمه وارد اتاق شد
هیون وو:جونگکوک
جونگکوک:چیشده پیداش کردی کار کی بود
هیون وو:اون راننده ، راننده مخصوص کی وو بود از طرف کی وو اومده بود اونا میون و بردن
جونگکوک:اون به چه جراتی تونست این کار رو کنه
هیون وو:اون روزی که برای همیشه ترو ترک کرد و قرارمون و بهم زد کی وو بود که اذیتش کرده بود و ترسونده بودش و باعث این اتفاقا شده کی وو با دشمن بزرگ ما همدست شد
جونگکوک:خودم با دستای خودم میکشمش
هیون وو:ولی همینجوری نمیتونیم یهویی کاری کنیم
جونگکوک:کل اعضای گروه و جمع کن به برادرم و تهیونگ وهوسو هم بگو بیان
هیون وو:باشه
جونگکوک:فقط جیمین حالش چطوره
هیون وو:مثل اینکه هوشیاریش وبدست آورده ولی
جونگکوک:ولی چی
هیون وو:ولی بهوش نمیاد و بیدار نمیشه این خیلی عجیبه اخه دکتر هم گفته همه چیزش خوبه و این عجیبه که چرا بهوش نمیاد
جونگکوک:بعدا به اون رسیدگی میکنم فعلا کل اعضای گروه و جمع کن
هیون وو:باشه نگران نباش

هیون وو همه رو جمع کرده بود
الان همه فقط و فقط یه هدیه داشتن اونم نجات ماکیا یا همون میون بود

کی وو:حواستون باشه دست از پا خطا نکنید جونگکوک نباید از مکان اون دختر چیزی بفهمه و بویی ببره
هیون سیک:فقط اون دختره واقعا اعصاب خوردکنه چیکارش کنم
رانگ:کم نق بزن باید باهاش راه بیایم
کی وو:بزودی از شرش خلاص میشیم ولی اول باید جونگکوک و گول بزنیم

......................
دیدگاه ها (۲)

پارت ۲۴هوسو و جونگ هیو و تهیونگ خیلی زود به پیش جونگکوک رفتن...

پارت۲۵ماکیا توی اون اتاق داشت جون میداد ولی حتی یک نفر هم به...

پارت ۲۲روز ها میگذشت و جونگکوک از دور ماکیا رو تماشا میکردخو...

پارت۲۱از اون روز رابطه اش با جونگکوک قط شدبه حدی ترسیده بود ...

پارت ۱ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط