اسارتدرزندانفرشته

اسارت‌درزندان‌فرشته!²
Part Twenty(20)
~
صدای سومی که می‌گفت: «اصلا ایده خوبی نبود که بزاری ببینه... بالاخره تهسونگ برادرشه!» صدای کریس که غر زد: «خودم میدونم چیکار می‌کنم نمی‌خواد نگران من باشی!» صدای ملایم تهسونگ که نجوا کرد: «خودتم میدونی اون نگران تو نیست...»
_ حالا که چی؟! می‌خواین چیکارش کنید؟! اگه از این حمله عصبی آسیب جدی ببینه نه تو داداششی نه تو رئیسش نه تو مربیش!
این صدای عجول و بااحساس رو فقط یه نفر داشت، هنری! صدای هرسه‌تای اونا رو شنیدم که گفتن: «تو حرف نزن!» قلبم فشرده شد. جمع شدن عضلات صورتم رو حس کردمو نجوایی که قطعا صدای خودم بود.
_ باهاش درست حرف بزنید!
_ تهیونگ شی!
لحن پر شور و ذوقش بهم قدرت داد. قدرتی که باعث می‌شد دوباره بتونم 9 ساعت بی وقفه بِدَوَم. با همون نیرو چشمام رو باز کردم؛ ولی تا خواستم از جا بلند شم تمام اون آدرنالین تحلیل رفت و نزدیک بود دوباره رو تخت بیوفتم. انگشتای نرم و ظریفی شونه‌هامو نگه داشت و منو به تخت تکیه داد.
_ استاد شما باید بیشتر مراقب خودتون باشید!
تک‌خنده‌ای زدم و گفتم: «تو دو دقیقه از تهیونگ شی شدم استاد؟» هنوز تار می‌دیدم ولی سرخ شدن گونه‌هاش رو از پشت اون دید تار هم می‌تونستم ببینم.
سکوت عجیب سه نفر دیگه که تو اتاق بودن برام عجیب بود. چند بار پلک زدم تا فضای دیدم واضح‌تر شه. به سمت اون سه‌تا چرخیدم و دیدم هر کدوم به نوع خودشون حیرت‌زده به من خیره شدن.
احساس تازه‌ای داشتم. احساس میکردم باید ازش محافظت کنم انگار دائم در خطره و من باید همیشه مراقبش باشم.
تهسونگ قدمی به جلو برداشت.
_ داداش؟ حالت خوبه؟
لحن نگرانش... هیچ رد سیاه و کثیفی از دروغ درونش نداشت. سرمو پایین انداختم و عصبی خندیدم.
_ مذاکره هنوز سر جاشه مستر کیم...
زیر چشمی دیدم که صدای سرد و بی‌روح کریس مثل موشک تو تن تهسونگ فرو رفت.
_ چی تو رو انقد پست می‌کنه؟ چرا انقد خودخواهی؟
صدا مثل صدای ربات بود. درست مثل ربات‌های ترجمه‌گر که برنامه ریزی شدن صدای کلمات رو کِی پخش کنن. همونقدر هم بی‌احساس و هم بااحساس. صدای پوزخند کریس و صدای عصبیش تو اتاق چرخید و مثل پتک تو سر من فرود اومد.
_چی؟ چرا؟... تو اینو ساختی کیم تهسونگ! خودخواه؟ نه من محافظ کارم!
من همه جمع توی اتاقو دوست داشتم اما همشون به نوعی با اونیکی دشمنی داشتن. آشکارترین دشمنی، دشمنی تهسونگ و کریستینا بود؛ اما من کدورت‌های بین هنری و سومی رو هم احساس می‌کردم.
تهسونگ راست ایستاد، کتشو مرتب کرد و نقاب بی‌احساسی رو صورتش گذاشت. جلو اومد و یه دستمو لای دو دستش نگه‌داشت.



ادمین زنده میشود... پارت بعد وقتی 105 تا شدیم میزارم

#بی_تی_اس
#فیک
#کیپاپ
#نفر_بعدی_در_کار_نیست
#بی_تی_اس_هفت_نفره
#Crfic
دیدگاه ها (۵)

اسارت‌درزندان‌فرشته!²Part TwentyOne(21)~_ اگه تو می‌خوای این...

✖️کپشن چک✖️فازتون چیه آنفالو میکنید؟! حمایتاتونم که باز رسید...

اسارت‌درزندان‌فرشته!²Part Nineteen(19)~جایی بی‌انتها چشمام ت...

اسارت‌درزندان‌فرشته!²Part Eighteen(18)~اینجا بود که کریس پوز...

black flower(p,283)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط