🖤Не трогай книгу📕
🖤Не трогай книгу📕
۲۱
و بعد یک هو صدایی که اون شب شنیدم به گوشم رسید .
؟=بیا !بیا.
پوز خند زدم این چیزا دیگه رومن اثر نداشت .
مشعل توی دستم و آتیش زدم کتاب و زدم
زیر بغلم و موهام و انداختم پشت کمرم .
از پله های چوبی پایین میرفتم .
صدای قیژ قیژ توی راهروی پاریکی که کم کم از نور مشعل ها روشن میشد می پیچید.
بدنم میلرزید کتاب و بیشتر به خودم چسبوندم ..
یک دفعه الماس ها نور قرمز و شروع به چشمک زدن کردن .
ترسیدم این یعنی اینه نزدیک خطرناک ترین
کابوس خانوادم .
از هر گوشه این زیر زمین یه بلا میبارید.
صدای چیک چیک آب میومد و با صدای
قدمای من قاطی میشد.
جلوتر که می رفتم بیشتر بوی خون میومد
از همونجا بود که ترس تو دلم افتاد .
+هی ات به خودت بیا !
یک هو ایستادم یه پیچ بود که از اون اون .
پیچ .............
_______________________________________________________
Like. 34
kamint. 29
۲۱
و بعد یک هو صدایی که اون شب شنیدم به گوشم رسید .
؟=بیا !بیا.
پوز خند زدم این چیزا دیگه رومن اثر نداشت .
مشعل توی دستم و آتیش زدم کتاب و زدم
زیر بغلم و موهام و انداختم پشت کمرم .
از پله های چوبی پایین میرفتم .
صدای قیژ قیژ توی راهروی پاریکی که کم کم از نور مشعل ها روشن میشد می پیچید.
بدنم میلرزید کتاب و بیشتر به خودم چسبوندم ..
یک دفعه الماس ها نور قرمز و شروع به چشمک زدن کردن .
ترسیدم این یعنی اینه نزدیک خطرناک ترین
کابوس خانوادم .
از هر گوشه این زیر زمین یه بلا میبارید.
صدای چیک چیک آب میومد و با صدای
قدمای من قاطی میشد.
جلوتر که می رفتم بیشتر بوی خون میومد
از همونجا بود که ترس تو دلم افتاد .
+هی ات به خودت بیا !
یک هو ایستادم یه پیچ بود که از اون اون .
پیچ .............
_______________________________________________________
Like. 34
kamint. 29
۸.۸k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.