نفرت در برابر عشقی که بهت دارم

{{نفرت در برابر عشقی که بهت دارم }}
پارت 55

آخرین لیوان مش*‌روب رو یه نفس سر بکشه
و لیوان روی میز گذاشته و نفس عميقي کشید با حالت مستی روبه جونگکوک کرد
ا،ت : چرا....تو...اصلا‌ مست...نشدی فکر...کنم‌..تو از من بيشتر مش...روب خوردی
جونگکوک انگشتش رو به نکه بینی‌ اش زد
جونگکوک : نه تقریبا مساوی شدیم ولی تو لیوان آخری رو اضافه خوردی چون باختی
ا،ت لباش رو غنچه کرد و با اخم گفت
ا،ت : یعنی...من باختم
جونگکوک : آره باختی
ا،ت : من...باور...نمیکنم‌..حتما تو هم‌ یکمی‌...مست شدی
جونگکوک دست به سینه نشست و با غرور گفت
جونگکوک‌ : نه نشدم
ا،ت : نه من‌ باور....نمیکنم باید... خودم مطمئن بشم
جونگکوک : بايد چیکار کنم‌ تا خانم کوچولو مطمئن بشن
ا،ت : صورتت..رو بیار جلو
ا،ت درحالی که روی مبل نشست بود کاملا به سمت جونگکوک چرخید
و جونگکوک هم صورتش رو بیشتر بهش نزدیک کرد
ا،ت که اصلا متوجه کاراش نبود و با زور چشماش رو باز نگهداشته بود
دستش روی پیشونی جونگکوک گذاشت و با سک سکه گفت
ا،ت : اصلا...داغ...نیستی
نگاهش بین تک تکه اجزاي صورت‌ جونگکوک میچرخید دستش رو
از پیشونی اش پایین تر آورد و روی چشماش کشید که نگاهش روی لب های جونگکوک قفل شد
و انگشت اشاره اش رو روی لباش کشید که باعث شد جونگکوک چشماش رو ببنده و صورتش بیشتر بهش نزدیک کرد که دستش توسط جونگکوک گرفته شد
جونگکوک : چرا میخواهی بیشتر از این دیوانه ام کنی
ا،ت دستش رو پایین آورد و همینجوری توی چشماش خیره بود
و دست دیگرش رو روی صورتش گذاشت و
انگشت شستش روی لباش کشید نگاه جونگکوک هم از چشماش پایین اومد و روی لباش قفل شد
چرا رفتار های این دوختر‌ با کار هایش یکی نبود
و این رفتار هاش هر لحظه اون پسر رو از خود بی خود میکرد
ا،ت : چش...چشمات مثل تیله های مشکی میمونه که نمیتونم ازشون دل بکنم
همین حرف اش کافی بود تا جونگکوک کنترلش‌ رو در برابر اش از دست بده تا الان هم خيلی جلوی خودش رو گرفت بود
دستش رو دوره کمرش حلقه کرد و دست‌ دیگرش زير رون*پاهاش گذاشت و از روی‌ مبل بلندش کرد
و‌ روی پاهاش گذاشت دست که دوره کمرش بود
رو محکم کرد و اونو بیشتر به خودش چسبوند و دست‌ دیگرش‌ رو نوازش رو رون*پاش می‌کشید و جوري که لباش با لبای اون‌ دوختر برخورد کنه
زمزم وار‌ گفت
جونگکوک : تو باعث اتفاقای هستی که امشب میوفته.........ادامه دارد

میخواستم دیگه نویسنده گی رو ادامه ندم ولی چون فالورام رو خیلی دوست دارم نتونستم فیک رو نصفه ول کنم
دیدگاه ها (۵۹)

{{نفرت در برابر عشقی که بهت دارم}}پارت 56جونگکوک : تو باعث ا...

{{نفرت در برابر عشقی که بهت دارم}}پارت 57صبح به نوره خورشید ...

{{نفرت در برابر عشقی که بهت دارم}}پارت 54جونگکوک : تو هم برا...

{{نفرت در برابر عشقی که بهت دارم }}پارت 53جونگکوک : باشه میت...

چندشاتی جونگکوک(پارت۵)

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩⁵⁷اروم تو راه رو عمارت راه میرفتم... تمام ف...

بهم گفت, عشق ' مثل بازی می مونه. تو هر بازی یکی می بره یکی م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط