رمانقاتل سادیسمی من
رمان:قاتل سادیسمی من.
پارت:ادامه ی پارت.۸
تهیونگ کوک رو از سقف آویزون کرد و گفت:
_خب،صدای شلاق میدونی که باید زیاد باشه،پس منتظر درد کشیدن بی وقفت هستم کوک!
و نیشخندی زد و به سمت شلاق هاش رفت.
بزرگترینش رو برداشت و بدون هیچ مقدمه ای به کمر باریک کوک کوبید،اه کوک بلند شد و تهیونگ
گفت:
_بشمر جونگ کوک....
و کوک شروع به شمردن کرد و با هر ضربه ی تهیونگ، کوک بشتر داد میزد و از درد ناله میکرد.
#باند مافیایی کيم سوکجین....
ادامه دارد.....
پارت:ادامه ی پارت.۸
تهیونگ کوک رو از سقف آویزون کرد و گفت:
_خب،صدای شلاق میدونی که باید زیاد باشه،پس منتظر درد کشیدن بی وقفت هستم کوک!
و نیشخندی زد و به سمت شلاق هاش رفت.
بزرگترینش رو برداشت و بدون هیچ مقدمه ای به کمر باریک کوک کوبید،اه کوک بلند شد و تهیونگ
گفت:
_بشمر جونگ کوک....
و کوک شروع به شمردن کرد و با هر ضربه ی تهیونگ، کوک بشتر داد میزد و از درد ناله میکرد.
#باند مافیایی کيم سوکجین....
ادامه دارد.....
- ۵.۸k
- ۲۲ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط