رمانقاتل سادیسمی من

رمان:قاتل سادیسمی من.
پارت:۷

_خب نامجون، چه خبر؟چرا گفتی بیام شرکت؟
=خب میدونی ته، من میخوام شرکا رو از بوسان ببرم سئول.
_مگه پولشو داری؟بردنش به سئول گرون تر میشه ها!
=میدونم،ولی خب ظاهرا یکی میخواد رو شرکت سرمایه‌گذاری کنه‌.
_چه خوب،اون کیه؟
=یه آقایی به اسم:کیم سوکجین.
_خب باشه،موفق باشی.
=میام و بهت سر میزنم،خداحافظ.
_باشه،فعلا.....

و از شرکت نامجون زد بیرون. تهیونگ سوار ماشین رسوند و سرعت رو به ۱۲۵ رسوند، تاریخ امروز رو روی صفحه ی نمایش گر ماشین دید و پوزخندی زد.
#خونه تهیونگ....
کوک روز ها رو شمرد و با یاد آوری امروز لرزید.
امروز روز سه شنبه بود،روزی که تهیونگ آویزونش می‌کرد و با شلاق. میزدش. لرز ای کرد و بعد صدای در شنیده شد که کلیدی واردش شد.
_هی کوک،امیدوارم فرار نکرده باشی و بلایی سر خودت نیاورده باشی،امیدوارم تنبیه های قبلیت رو به خودت یاد آوری کرده باشی.
+نه،من اینجام.
_خوبه،تا لباسام رو عوض کنم صبر کن.
کوک فهمید که منظورش رفتن به اتاق شکنجه س و سریع از اتاق خودش بیرون اومد و به اتاق بغلی که اتاق تهیونگ بود،رفت.
+ببین تهیونگ.........

ادامه دارد.....
بچه ها،پارت بعد صحنه شکنجه شدید داره،اگه ناراحت میشید یا براتون بده،نخونید......!
دیدگاه ها (۳۳)

"علامت شخصیت های رمان:قاتل سادیسمی من"ته(_)کوک(+)جیمین(÷)شوگ...

رمان:قاتل سادیسمی من. پارت...

رمان:قاتل سادیسمی من. پارت...

رمان:قاتل سادیسمی من. پارت:۵...

پارت³ادمین ویوکوک ا.تو به صندلی بست یه شلاق برداشتکوک. با هر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط