رمان فیک پارت شرط کامنت بالای
رمان فیک پارت 6 شرط کامنت بالای 20
کوک نگاه من کرد امد سمتم گفت
ک:ه زن؟ 🤣
ر:یهو دیدم جیمین ی بشکن زد کلی ادم ریختن داخل جونکوک زخمی کردن و منو جیمین باز کرد برد
فلس بک ب فردا
ر:بیدار شدم حس کردم تو بغل یکیکم نگاه کردم دیدم جیمین بود منم اصلا عصاب نداشتم نمیفهمیپم چی میگم گفتم
هی گوساله مگه نمیبینی ادم خوابه خودتو عین گوریل میندازی روش
دیدم چشماشو وا کرد منو ول کرد گفت
ج:مرسی بابت تشکر گرمت برای اینکه نجاتت دادم
ر:من خودمم میتونم تز پس خودم بربیام
ج؛ چقدر با ادب حالا پاشو
ر:پاشدم
ج:ن منظورم اینکه پاشو اماده شو
ر:اونوقت چرا
ج:باید بریم تمیرین بازیگری
ر:بازیگری؟ من؟
ج:نه په عمم
ر:من نمیخوام
ج؛ نمیشه
ر:چراااا؟؟
ج؛( به اینجاش فکر نکرده بودم پس الکی ی چیزی از خودم بلغور کردم)برگه رو امضا کردی قانون بازیگری اینه اگه میخوای استفا بدی( درست نوشتم؟)
ر:وایی باشه یادم نبود( الکی گفتم یعنی یعنی ی چیزی از بازیگری سرم میشه)دیم زد زیر خنده گفتم
چته؟؟
ج:دیدم گفت چته نمیتونستم بهش بگم الکی گفتم پس گفتم
قیافتو دیدی؟ موهاتو ببین
ر:نگاه اینه کردم موهامو شونه زدم لباسامو عوض کردم موهامو بستم روتین مو انجام دادم رفتم که مسواک بزنم یهو ی دستی دور کمرم حلقه شدو گفت...
کوک نگاه من کرد امد سمتم گفت
ک:ه زن؟ 🤣
ر:یهو دیدم جیمین ی بشکن زد کلی ادم ریختن داخل جونکوک زخمی کردن و منو جیمین باز کرد برد
فلس بک ب فردا
ر:بیدار شدم حس کردم تو بغل یکیکم نگاه کردم دیدم جیمین بود منم اصلا عصاب نداشتم نمیفهمیپم چی میگم گفتم
هی گوساله مگه نمیبینی ادم خوابه خودتو عین گوریل میندازی روش
دیدم چشماشو وا کرد منو ول کرد گفت
ج:مرسی بابت تشکر گرمت برای اینکه نجاتت دادم
ر:من خودمم میتونم تز پس خودم بربیام
ج؛ چقدر با ادب حالا پاشو
ر:پاشدم
ج:ن منظورم اینکه پاشو اماده شو
ر:اونوقت چرا
ج:باید بریم تمیرین بازیگری
ر:بازیگری؟ من؟
ج:نه په عمم
ر:من نمیخوام
ج؛ نمیشه
ر:چراااا؟؟
ج؛( به اینجاش فکر نکرده بودم پس الکی ی چیزی از خودم بلغور کردم)برگه رو امضا کردی قانون بازیگری اینه اگه میخوای استفا بدی( درست نوشتم؟)
ر:وایی باشه یادم نبود( الکی گفتم یعنی یعنی ی چیزی از بازیگری سرم میشه)دیم زد زیر خنده گفتم
چته؟؟
ج:دیدم گفت چته نمیتونستم بهش بگم الکی گفتم پس گفتم
قیافتو دیدی؟ موهاتو ببین
ر:نگاه اینه کردم موهامو شونه زدم لباسامو عوض کردم موهامو بستم روتین مو انجام دادم رفتم که مسواک بزنم یهو ی دستی دور کمرم حلقه شدو گفت...
- ۵۹
- ۰۲ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط