the backward harsh world پارت35
#the_backward_harsh_world #پارت35
سورن
چان:خوب گیر آوردم جایی مرده رو بزن بریم
ازمبل بلندشدم گردنمو شکوندم فلش ای که ساجون برام آوردبرداشتم به سمت دررفتم کلتموگذاشتم تویی جیبم
من:نه بابا مخت بالاخره کار کرد
که کلتش قرار گرفت رویی سرم دهنم رسمابسته شدش
چان:هع هنوزم جون دوستی بیا بریم فعلا بهت نیاز دارم نمیکشمت
وارد شرکت شدیم کسی نبود شت از شرکت مام خرید کرده که نه بابا! چه خوش سلیقه در اتاق باز
مرد:شماکی هستین چی میخواین
ترجیح دادم حرف نزنم نشستم رومبل
چان:پارک چانیول از پلیس امنیت
مرد:چشیده منکه کار خلافی نکردم
من:پوف مطمئنی یارو کاری نکردی این
خلاف اینی که رو دستت طراحی شده
است هااا نگی نگفتم بگو بینم من و این
غول راز دار هایی خوبی هستیم هااا
مرد:چی داری میگی دختر برید بیرون
این دفتر کار منه
خالکوبی رویی دستش رو نشونش
دادم با یه عکس گذاشتم جلوش
چان:متاسفانه یا خوشبختانه خالکوبی
قشنگ و خاصی داری و همین تو
شناسایی ما تو قتل پنجمین نفر کمک
کرد بهمون خوب چیزی هست که بگی
مرد:من...من هیچی نمیگم
من:عزیزم نکنه نگران زن وبچتی مگه نه
خم شدم دم گوشش زمزمه کردم بدون
اینکه چان بفهمه
من: یکم فک کن ببینم روح زنده رو
میشناسی مگه نه
باترس برگشت سمتم چشمکی بهش
زدم داشت اشکش درمیومدازلقبم
خوشم میاد نمیدونم چرا ابهت داره
چان:خوب بگو چیا میدونی نفر آخر
کیه؟!کی پشت این قضایاست
مرد:من نمیتونم بگم خانوادم میکشه
یکی زدم پس کلش و شروع کردم به
ناز کردن کله تاسش*_*خیلی صافه
لامصب اصلا نگو نپرس
من:ببین دخترت چیزی دستش نداره که
بخواد برایی اونا مهم باشه مهم الآن ماهستیم که امنیت دخترو زنت رو
مهیا کردیم فهمیدی
برگشت سمتم چان اشاره کرد فلش
گذاشتم رویی میزش متعجب بود
من:آم..جابه جاش کردیم
مرد:باشه باشه بهتون میگم فقط اونا
سالم برسن به مقصد
چان:من امنیتشون رو تضمین میکنم
مرد:من از هفتمین نفر دستور گرفتم
آخرین نفر رئیس واقعی اونه فامیلیش
رو نمیدونم اما اسمش کرم بود
این اینکه اسمش ترکیه ایی داشت
من:چان بقیشو بسپار به من برو
چان:هان چی شوخی میکنی برو بینم
بابا! من فرمانده ام
من:باشه پس منم فلش رو نمیدم بهت
دیدم دستش رفت زیر میز کلت تا
شلیک کرد پیش دستی کردم زدم بهش
دستم تیر خورد
چان:دیونه شدی کشتیش چرا
چون باهم شلیک کردیم یکی شده بود
صداها نفهمید
من:ارزش نداشت اطلاعاتش
چان:چی داری میگ..
که چشمش به بازوم افتاد دستشو زد
زیر پام و بغلم کرد ااا چه خر زوره بابا
سرمو گذاشتم رویی شونش تو گودیی
گردنش نفس میکشیدم
چان:نکن سورن
خوشم اومد گردنش حساسه بیشتر #اسکندر #آیسان_رومخ
سورن
چان:خوب گیر آوردم جایی مرده رو بزن بریم
ازمبل بلندشدم گردنمو شکوندم فلش ای که ساجون برام آوردبرداشتم به سمت دررفتم کلتموگذاشتم تویی جیبم
من:نه بابا مخت بالاخره کار کرد
که کلتش قرار گرفت رویی سرم دهنم رسمابسته شدش
چان:هع هنوزم جون دوستی بیا بریم فعلا بهت نیاز دارم نمیکشمت
وارد شرکت شدیم کسی نبود شت از شرکت مام خرید کرده که نه بابا! چه خوش سلیقه در اتاق باز
مرد:شماکی هستین چی میخواین
ترجیح دادم حرف نزنم نشستم رومبل
چان:پارک چانیول از پلیس امنیت
مرد:چشیده منکه کار خلافی نکردم
من:پوف مطمئنی یارو کاری نکردی این
خلاف اینی که رو دستت طراحی شده
است هااا نگی نگفتم بگو بینم من و این
غول راز دار هایی خوبی هستیم هااا
مرد:چی داری میگی دختر برید بیرون
این دفتر کار منه
خالکوبی رویی دستش رو نشونش
دادم با یه عکس گذاشتم جلوش
چان:متاسفانه یا خوشبختانه خالکوبی
قشنگ و خاصی داری و همین تو
شناسایی ما تو قتل پنجمین نفر کمک
کرد بهمون خوب چیزی هست که بگی
مرد:من...من هیچی نمیگم
من:عزیزم نکنه نگران زن وبچتی مگه نه
خم شدم دم گوشش زمزمه کردم بدون
اینکه چان بفهمه
من: یکم فک کن ببینم روح زنده رو
میشناسی مگه نه
باترس برگشت سمتم چشمکی بهش
زدم داشت اشکش درمیومدازلقبم
خوشم میاد نمیدونم چرا ابهت داره
چان:خوب بگو چیا میدونی نفر آخر
کیه؟!کی پشت این قضایاست
مرد:من نمیتونم بگم خانوادم میکشه
یکی زدم پس کلش و شروع کردم به
ناز کردن کله تاسش*_*خیلی صافه
لامصب اصلا نگو نپرس
من:ببین دخترت چیزی دستش نداره که
بخواد برایی اونا مهم باشه مهم الآن ماهستیم که امنیت دخترو زنت رو
مهیا کردیم فهمیدی
برگشت سمتم چان اشاره کرد فلش
گذاشتم رویی میزش متعجب بود
من:آم..جابه جاش کردیم
مرد:باشه باشه بهتون میگم فقط اونا
سالم برسن به مقصد
چان:من امنیتشون رو تضمین میکنم
مرد:من از هفتمین نفر دستور گرفتم
آخرین نفر رئیس واقعی اونه فامیلیش
رو نمیدونم اما اسمش کرم بود
این اینکه اسمش ترکیه ایی داشت
من:چان بقیشو بسپار به من برو
چان:هان چی شوخی میکنی برو بینم
بابا! من فرمانده ام
من:باشه پس منم فلش رو نمیدم بهت
دیدم دستش رفت زیر میز کلت تا
شلیک کرد پیش دستی کردم زدم بهش
دستم تیر خورد
چان:دیونه شدی کشتیش چرا
چون باهم شلیک کردیم یکی شده بود
صداها نفهمید
من:ارزش نداشت اطلاعاتش
چان:چی داری میگ..
که چشمش به بازوم افتاد دستشو زد
زیر پام و بغلم کرد ااا چه خر زوره بابا
سرمو گذاشتم رویی شونش تو گودیی
گردنش نفس میکشیدم
چان:نکن سورن
خوشم اومد گردنش حساسه بیشتر #اسکندر #آیسان_رومخ
۷.۳k
۱۳ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.