پارت181
#پارت181
دلارام چشم هایش را ریز کرد و بعد چند ثانیه مکث گفت
_ظاهرا شما بهترید!
محمد سرش را خم کرد
_اختیار دارید،مگه میشه در جوار خانومی مثل شما بود و بد بود؟!
دلارام سرش را تکان داد و آرام لب زد.
"خود شیرین"
-بفرمایید آقا کارتتون!
_ممنون!
روبه دلارام گفت: برسونمتون!
دلارام_مرسی من تنها نیستم،دوستام هستن!
محمد_خب مشکلی نیست،من ماشینم خالیه،میرسونم همتون رو!
دلارام کارت را گرفت و روبه محمد گفت:
_خودم ماشین دارم!
این را گفت و راهش را کج کرد و رفت!
محمد لب هایش را آویزان کرد و زیر لبی گفت:
_ایش کلاس میزاره واسه من!
-پا نداد نه؟!
محمد با تعجب برگشت و روبه صندوق دار گفت:
_من با شما شوخی دارم؟
صندوق دار_نه نه!ناراحت نشید،فقط خواستم بگم کیف پولشون جا موند،میشه ازش استفاده کرد!
محمد لبخند مرموزی زد و کیف پول را برداشت! رو به صندوق دار گفت:
_خسته نباشید!
...
دلارام چشم هایش را ریز کرد و بعد چند ثانیه مکث گفت
_ظاهرا شما بهترید!
محمد سرش را خم کرد
_اختیار دارید،مگه میشه در جوار خانومی مثل شما بود و بد بود؟!
دلارام سرش را تکان داد و آرام لب زد.
"خود شیرین"
-بفرمایید آقا کارتتون!
_ممنون!
روبه دلارام گفت: برسونمتون!
دلارام_مرسی من تنها نیستم،دوستام هستن!
محمد_خب مشکلی نیست،من ماشینم خالیه،میرسونم همتون رو!
دلارام کارت را گرفت و روبه محمد گفت:
_خودم ماشین دارم!
این را گفت و راهش را کج کرد و رفت!
محمد لب هایش را آویزان کرد و زیر لبی گفت:
_ایش کلاس میزاره واسه من!
-پا نداد نه؟!
محمد با تعجب برگشت و روبه صندوق دار گفت:
_من با شما شوخی دارم؟
صندوق دار_نه نه!ناراحت نشید،فقط خواستم بگم کیف پولشون جا موند،میشه ازش استفاده کرد!
محمد لبخند مرموزی زد و کیف پول را برداشت! رو به صندوق دار گفت:
_خسته نباشید!
...
۷۰۷
۱۹ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.