پارت183
#پارت183
مهرنوش_من بستنی میخوام!
روزبه از آینه به عقب و صورت مهری نگاه کرد!
چشمانش را ریز کرد و گفت:
-بستنی میخوای؟! ، اومممم
خب مهرنوش خانوم بستنی میخواد...
فرشید به عقب برگشت و گفت:
-یعنی داداش من گلش خار داشت که همون موقع بستنی نخواستید؟!
عاطفه_داداش تو عجله داشت زود رفت،ما که منتظرش موندیم ...
فرشید_نخیرم اگه زودتر گفته بودید میموند نمیرفت.
روزبه_خب حالا بحث نکنید!
گوشه ی خیابان پارک کرد و روبه فرشید گفت:
-بپر برو از اون بستنی فروشیه بخر بیار!
فرشید_نخیرم من بدون محمد از گلوم پایین نمیره!
عاطفه_بگو نمیخوام بخرم دیگه چرا بهونه میاری!
فرشید سرش را خاراند و با کمی مکث گفت:
-خیلی معلوم بود!؟
مهرنوش_برو دیگه خب!
فرشید دست به سینه نشست و گفت:
-نچ نمیخوام،من معروفم،میشناسنم!
روزبه به طرف داشبورد خم شد و از داخل آن ماسکی بیرون آورد و به طرف فرشید پرت کرد!
-اینو بزن به صورتت!کلاهتم بکش سرت!گمشو پایین!
فرشید کلافه و با عصبانیت گفت:
-ای بترکی روزبه،بترکی!
همیشه کارای سخت رو میندازی گردن من!
در ماشین را باز کرد و پیاده شد.
...
مهرنوش_من بستنی میخوام!
روزبه از آینه به عقب و صورت مهری نگاه کرد!
چشمانش را ریز کرد و گفت:
-بستنی میخوای؟! ، اومممم
خب مهرنوش خانوم بستنی میخواد...
فرشید به عقب برگشت و گفت:
-یعنی داداش من گلش خار داشت که همون موقع بستنی نخواستید؟!
عاطفه_داداش تو عجله داشت زود رفت،ما که منتظرش موندیم ...
فرشید_نخیرم اگه زودتر گفته بودید میموند نمیرفت.
روزبه_خب حالا بحث نکنید!
گوشه ی خیابان پارک کرد و روبه فرشید گفت:
-بپر برو از اون بستنی فروشیه بخر بیار!
فرشید_نخیرم من بدون محمد از گلوم پایین نمیره!
عاطفه_بگو نمیخوام بخرم دیگه چرا بهونه میاری!
فرشید سرش را خاراند و با کمی مکث گفت:
-خیلی معلوم بود!؟
مهرنوش_برو دیگه خب!
فرشید دست به سینه نشست و گفت:
-نچ نمیخوام،من معروفم،میشناسنم!
روزبه به طرف داشبورد خم شد و از داخل آن ماسکی بیرون آورد و به طرف فرشید پرت کرد!
-اینو بزن به صورتت!کلاهتم بکش سرت!گمشو پایین!
فرشید کلافه و با عصبانیت گفت:
-ای بترکی روزبه،بترکی!
همیشه کارای سخت رو میندازی گردن من!
در ماشین را باز کرد و پیاده شد.
...
۱.۳k
۲۰ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.