ویو ات
ویو ات
با تهیونگ رفتیم شرکتو کارو بم داد
ته: شروع کن حمالیت از الان شروع میشه
ات: ...
گوشی تهیونگ زنگ خورد
ته: بله
مب: کحایی
ته: سر کار
نب: الان کار کنی
ته: اره دیگه
مب: نمیخاد میدونی که قراره بر گردم بوسان با ات بر گزد خونه یکم دور هم باشین
ته: چش
گوشیو قط کرد
ته: پاشو بریم خونه مادر بزرگ گف
دوباره بر گشتیم
مب: خب بچه هاا ی المه بر نامه دارم برا امروز اولیش
1بریم برا ناهار
ته: الان که اماده نیس
مب: میریم رستورانن
ات: وای مادر بزرگ شما چقدر انرژی دارید
ته: چشت دراد
ات: مگه چی گفتم
ته: عین تو نیس که عین خرس تنبلی
ات: مشکلت چیه
ته: ب ت چه
مب: بسه دنبالم بیاید
دنبال مادر بزرگ رفتیم ب ی رستوران لاکچری ی میز که از قبل رزرو شده بود مادر بزرگ ی طرف نشست منو تهیونگم رو ب روش کنار هم
داشتیم غذا میخوردیم
مب: ات این چند سال پیش کی میمیوندی
ات: خب داییم
مب: اخلاقش خوب بود؟
ا: میشه گف کمی ولی همسرش بام بد رفتاری میکردو پسراش ازیتم میکردن و چون کوچیکتر بددم بم زور میگفتن
مب: پس سختی کشیدی ...مثل تهیو
ته: عههه مامان بزرگ غذا سرد شد
مب: در چی چقدر ادامه دادی
ات: خب دانشگاهو تموم کردم
مب: کدوم رشته
ات: هنر ... در واقع طراح لباس
مب: افرینن
ته: میشه غذا بهوریم
مب: بهور بخور انقدر بخور بترکی
ته: واقعا
مب:: کم حسودی کنمن تو رو ات و ب ی اندازه دوس دارم شما دوتارو از باباهاتونم بیشتر دوس دارم
ته: منم برا همینه دوستون دارم
مب: خب دیگه بخورید
بد غذا خارج شدیم داخل ماشین
مب: برنامه بعدی
2عکس
ب ی عکاسیه خیلی خب رفتیم اونا ب منو تهیونگ لباس مجلسی دادن
ی کت شلوار مشکبپی شیک ب تهیونگ ک ی لباس مجلسی خوشگل ب من حتی گریممونم کردن
ته: هی اخرین باری که مادر بزرگ این کارو بام کرد
مب: دیقااا افرین
ته: نکنه بازم مهمونی گرفتی
مب: معلومه کا اره مهمونی گرفتم همه هم دعوتن شما دوتا هم باید کل مهمون پیش هم باشید
ته: مامان بزرگ هدفت شکنجه دادن ه منه
مب: کم قور بزن
کارامون تموم شد
چند تا فکس گرفتیم حدود ساعت ۶ برگشتیم
مب: خب مهمونا کمکم میان هوای همو داشته باشید منم الام میام برم بالا کار دارم
ته: حتما هواشو دارم( لبخند
ات: منم همین طور
مادر بزرگ رف
ته و ات با هم: از جلو چشم گم شووو
و دور شدن
با تهیونگ رفتیم شرکتو کارو بم داد
ته: شروع کن حمالیت از الان شروع میشه
ات: ...
گوشی تهیونگ زنگ خورد
ته: بله
مب: کحایی
ته: سر کار
نب: الان کار کنی
ته: اره دیگه
مب: نمیخاد میدونی که قراره بر گردم بوسان با ات بر گزد خونه یکم دور هم باشین
ته: چش
گوشیو قط کرد
ته: پاشو بریم خونه مادر بزرگ گف
دوباره بر گشتیم
مب: خب بچه هاا ی المه بر نامه دارم برا امروز اولیش
1بریم برا ناهار
ته: الان که اماده نیس
مب: میریم رستورانن
ات: وای مادر بزرگ شما چقدر انرژی دارید
ته: چشت دراد
ات: مگه چی گفتم
ته: عین تو نیس که عین خرس تنبلی
ات: مشکلت چیه
ته: ب ت چه
مب: بسه دنبالم بیاید
دنبال مادر بزرگ رفتیم ب ی رستوران لاکچری ی میز که از قبل رزرو شده بود مادر بزرگ ی طرف نشست منو تهیونگم رو ب روش کنار هم
داشتیم غذا میخوردیم
مب: ات این چند سال پیش کی میمیوندی
ات: خب داییم
مب: اخلاقش خوب بود؟
ا: میشه گف کمی ولی همسرش بام بد رفتاری میکردو پسراش ازیتم میکردن و چون کوچیکتر بددم بم زور میگفتن
مب: پس سختی کشیدی ...مثل تهیو
ته: عههه مامان بزرگ غذا سرد شد
مب: در چی چقدر ادامه دادی
ات: خب دانشگاهو تموم کردم
مب: کدوم رشته
ات: هنر ... در واقع طراح لباس
مب: افرینن
ته: میشه غذا بهوریم
مب: بهور بخور انقدر بخور بترکی
ته: واقعا
مب:: کم حسودی کنمن تو رو ات و ب ی اندازه دوس دارم شما دوتارو از باباهاتونم بیشتر دوس دارم
ته: منم برا همینه دوستون دارم
مب: خب دیگه بخورید
بد غذا خارج شدیم داخل ماشین
مب: برنامه بعدی
2عکس
ب ی عکاسیه خیلی خب رفتیم اونا ب منو تهیونگ لباس مجلسی دادن
ی کت شلوار مشکبپی شیک ب تهیونگ ک ی لباس مجلسی خوشگل ب من حتی گریممونم کردن
ته: هی اخرین باری که مادر بزرگ این کارو بام کرد
مب: دیقااا افرین
ته: نکنه بازم مهمونی گرفتی
مب: معلومه کا اره مهمونی گرفتم همه هم دعوتن شما دوتا هم باید کل مهمون پیش هم باشید
ته: مامان بزرگ هدفت شکنجه دادن ه منه
مب: کم قور بزن
کارامون تموم شد
چند تا فکس گرفتیم حدود ساعت ۶ برگشتیم
مب: خب مهمونا کمکم میان هوای همو داشته باشید منم الام میام برم بالا کار دارم
ته: حتما هواشو دارم( لبخند
ات: منم همین طور
مادر بزرگ رف
ته و ات با هم: از جلو چشم گم شووو
و دور شدن
۱۱.۳k
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.