دختر خوانده ی هیولا پارت یازده
•••دختر خوانده ی هیولا•••
•••پارت یازده•••
"شدو"
روی زمین نشسته بودم و به غروب خورشید نگاه میکردم. الیزابت تند تند میدوید و صدف جمع میکرد.
سونیک نشست کنارم: خب.. شدز چطوره؟
- خوبم.
سونیک- میگم شدز، به نظرت الیزابت هنوزم احساس غریبی میکنه؟
- کمتر از یه روزه که پیش ماست، طبیعیه احساس غریبی کنه.
سونیک- هعی... الیزابت تورو یاد کسی تو گذشته ـت نمیندازه؟
- کسی توی گذشته...؟
ناگهان الیزابت که در حال دویدن بود جلوی من محکم خورد زمین و صدف های توی دستش روی زمین پخش شد.
"سونیک"
الیزابت محکم خورد زمین و دیگه تکونم نخورد. منو شدو دوتایی هجوم بردیم سمتش.
شدو بلندش کرد و منم شروع کردم حرف زدن: الیزابت؟ حالت خوبه؟ چیزیت که نشد؟
صورتش قرمز و ماسه ای شده بود سرشو توی خز سفید شدو فرو برد و بلند شروع کرد گریه کردن.
شدو- هیششش اروم باش چیزی نشده الیزا.
•••پارت یازده•••
"شدو"
روی زمین نشسته بودم و به غروب خورشید نگاه میکردم. الیزابت تند تند میدوید و صدف جمع میکرد.
سونیک نشست کنارم: خب.. شدز چطوره؟
- خوبم.
سونیک- میگم شدز، به نظرت الیزابت هنوزم احساس غریبی میکنه؟
- کمتر از یه روزه که پیش ماست، طبیعیه احساس غریبی کنه.
سونیک- هعی... الیزابت تورو یاد کسی تو گذشته ـت نمیندازه؟
- کسی توی گذشته...؟
ناگهان الیزابت که در حال دویدن بود جلوی من محکم خورد زمین و صدف های توی دستش روی زمین پخش شد.
"سونیک"
الیزابت محکم خورد زمین و دیگه تکونم نخورد. منو شدو دوتایی هجوم بردیم سمتش.
شدو بلندش کرد و منم شروع کردم حرف زدن: الیزابت؟ حالت خوبه؟ چیزیت که نشد؟
صورتش قرمز و ماسه ای شده بود سرشو توی خز سفید شدو فرو برد و بلند شروع کرد گریه کردن.
شدو- هیششش اروم باش چیزی نشده الیزا.
۳.۱k
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.