دختر خوانده ی هیولا پارت سیزده
•••دختر خوانده ی هیولا•••
•••پارت سیزده•••
"الیزابت"
بعد اینکه بستنی خوردیم یکم با توپ ساحلی بازی کردیم و برگشتیم خونه.
خیلی داره بهم خوش میگذره.. ولی اگه بابا اینجا بود چی... حتما بیشتر خوش میگذشت..
ذهنم خالی بود و دلیلی برای مرگ بابا نداشتم دلم براش تنگ شده... من تا حالا یه روزم از بابا دور نبودم. همیشه پیش هم بودیم.. با اینکه درگیر پرونده هاش بود ولی حداقل باهم غذا میخوردیم..
"سونیک"
کریم اومده بود پیشمون تا با دوست جدیدش، الیزابت اشنا بشه. اونا همو دیدن و شروع کردن به بازی کردن تا الان که ساعت هفته.
رفتم پیش امی که تو اشپزخونه بود.
- خب خب امی خانوم چیکار میکنه؟
امی- هیچی... فکرم مشغوله..
- چی شده؟
امی- دارم به الیزابت فکر میکنم.. توهم متوجه ی تیکه ی سفید موهاش شدی؟
- اره. به نظرم یه مشکل ژنتیکیه.
امی- شوخی میکنی؟ همسر البرتو یادت نمیاد که یه شیطان بود؟ یادت نیست اونم موهاش همین طوری سفید بود؟
شدو- چی شده؟
- یا خدا تو کی اومدی؟
شدو- همین الان:/ حالا چی شده؟
- یعنی منظورت...
امی- الیزابت قدرت شیطانی مامانشو به ارث برده...
شدو- یعنی اون یه شیطانه؟
- خطرناک شد..
•••پارت سیزده•••
"الیزابت"
بعد اینکه بستنی خوردیم یکم با توپ ساحلی بازی کردیم و برگشتیم خونه.
خیلی داره بهم خوش میگذره.. ولی اگه بابا اینجا بود چی... حتما بیشتر خوش میگذشت..
ذهنم خالی بود و دلیلی برای مرگ بابا نداشتم دلم براش تنگ شده... من تا حالا یه روزم از بابا دور نبودم. همیشه پیش هم بودیم.. با اینکه درگیر پرونده هاش بود ولی حداقل باهم غذا میخوردیم..
"سونیک"
کریم اومده بود پیشمون تا با دوست جدیدش، الیزابت اشنا بشه. اونا همو دیدن و شروع کردن به بازی کردن تا الان که ساعت هفته.
رفتم پیش امی که تو اشپزخونه بود.
- خب خب امی خانوم چیکار میکنه؟
امی- هیچی... فکرم مشغوله..
- چی شده؟
امی- دارم به الیزابت فکر میکنم.. توهم متوجه ی تیکه ی سفید موهاش شدی؟
- اره. به نظرم یه مشکل ژنتیکیه.
امی- شوخی میکنی؟ همسر البرتو یادت نمیاد که یه شیطان بود؟ یادت نیست اونم موهاش همین طوری سفید بود؟
شدو- چی شده؟
- یا خدا تو کی اومدی؟
شدو- همین الان:/ حالا چی شده؟
- یعنی منظورت...
امی- الیزابت قدرت شیطانی مامانشو به ارث برده...
شدو- یعنی اون یه شیطانه؟
- خطرناک شد..
۳.۴k
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.