دخختر خوانده ی هیولا پارت دوازدهم
•••دختر خوانده ی هیولا•••
•••پارت دوازده•••
"شدو"
وقتی بغلم کرد، یاد اولین باری که ماریا بغلم کرد افتادم... همش مثل یه فیلم از جلوی چشمام رد شد....
الیزابت رو اروم کردم.
- بیا همه ی صدف هارو دوباره باهم جمع میکنیم.
چشمشو مالید و گفت: باشه..
سیلور- منم کمک میکنم!
سونیک- منم همینطور.
دوباره نشستم و تماشاشون کردم..
سیلور صدف هارو با قدرت جاذبه توی هوا نگه داشت و شروع کرد الیزابتو سرگرم کردن.
امی- شما پسرا دارین شن بازی میکنین؟
سیلور- امممم...
سونیک- بیخیال! داریم خوش میگذرونیم.
الیزابت رفت سمت امی.
امی- اوو سلام کوچولو.
بعد خم شد و الیزابتو بغل کرد.
امی- منو الیزابت میریم بستنی بخوریم شماهم بیاین پسرا.
سیلور- بااشه.
دیگه خورشید غروب کرده بود و کم کم باید ستاره ها نمایان میشدن.
•••پارت دوازده•••
"شدو"
وقتی بغلم کرد، یاد اولین باری که ماریا بغلم کرد افتادم... همش مثل یه فیلم از جلوی چشمام رد شد....
الیزابت رو اروم کردم.
- بیا همه ی صدف هارو دوباره باهم جمع میکنیم.
چشمشو مالید و گفت: باشه..
سیلور- منم کمک میکنم!
سونیک- منم همینطور.
دوباره نشستم و تماشاشون کردم..
سیلور صدف هارو با قدرت جاذبه توی هوا نگه داشت و شروع کرد الیزابتو سرگرم کردن.
امی- شما پسرا دارین شن بازی میکنین؟
سیلور- امممم...
سونیک- بیخیال! داریم خوش میگذرونیم.
الیزابت رفت سمت امی.
امی- اوو سلام کوچولو.
بعد خم شد و الیزابتو بغل کرد.
امی- منو الیزابت میریم بستنی بخوریم شماهم بیاین پسرا.
سیلور- بااشه.
دیگه خورشید غروب کرده بود و کم کم باید ستاره ها نمایان میشدن.
۳.۸k
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.