غم رسید و دل گرفت و حال هم پشت سرش

غم رسید و دل گرفت و حال هم پشت سرش
من شکستم دل شکست و بال هم پشت سرش

گردش دور فلک بر کام من هرگز نبود
بخت خوش از من رمید و فال هم پشت سرش

چشم او در من اثر کرد و شرر در پیکرم
لعل او ما را گرفت و خال هم پشت سرش

من اسیر زندگی و زندگی در من اسیر
من به قیلش در فتادم قال هم پشت سرش

هر درختی را که در روی زمین میکاشتم
تلخ و حنظل میوه داد و کال هم پشت سرش

روسری شل کرد و ما را شهرهء عالم نمود
روسری از سر کشاند و شال هم پشت سرش

ختم و چلم هفته و روز عزا در ماتمم
من نمرده برگزار و سال هم پشت سرش...
دیدگاه ها (۱)

#روسری_باز_کن_و_پیرهنت_را_بتکانباغ گیلاس و هلوی بدنت را بتکا...

دیر گاهی‌ست در این تنهایی، رنگ خاموشی، در طرح لب است بانگی ا...

من را نگاه کن که دلم شعله‌ور شود بگذار در من این هیجان بیشتر...

نازنینم دستهایت گرمی دستان کیست؟ نوشداروی لبانت مرهم و درمان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط