دکتر یا خواننده؟
دکتر یا خواننده؟
p2
ـــــــــــــــــــــــــــ
برش به فردا
ـــــــــــــــــــــــــــ
ویو ات: صبح پاشدم رفتم دست صورتمو شستم صبحانمم خوردم نیم تنه سفیدمو پوشیدم با کاپشن ابی بیسبالیم شلوار سفیدمو پوشیدم داشتم کفشای سفیدمو میپوشیدم(گذاشتم اسلاید دوم) که دیدم لینا بیدارشد.
لینا: هعی صبح بخیر
ات: صبح بخیر
لینا: جایی میری؟
ات: هوم میخوام برم تا ساحل میای؟
لینا:نه حوصله ندارم خودت برو میخوام فیلم ببینم
ات: اوکی پس من میرم نهارمو شاید بیرون بخورم تو بخور منتظر من نباش
لینا: اوکی فعلا
ات: فعلا
ویو ات: رفتم سوار ماشین شدم رفتم سمت ساحل وقتی رسیدم اونجا رفتم نشستم لب دریا استراحت کردم که بعد چند دقیقه یه صدای دلنشین اومد که داشت اهنگ میخورد رفتم سمت صدا یه پسر که تیپش کامل مشکی بود دیدم(گذاشتم اسلاید سوم) یکم رفتم جلو تر دیدم کیم تهیونگ خواننده معروف بودخیلی با ذوق شوق رفتم پیشش.
ات: کیم تهیونگگگ
تهیونگ:این کیه
ات: سلاممم من یکی از طرفداراتونم باورم نمیشه شمارو اینجا تو توکیو دیدمممم
تهیونگ: اها خوشبختم میگم منم حس میکنم جایی شمارو دیدم احتمالا وایسا اها همون نویسنده داستان«جزیره عشق یا زامبی»من عاشق داستانتونم
ات: خجالت زدم نکنید من فقط یه داستان نوشتم
تهیونگ: خب میگم نظرتون چیه بریم کافه؟
ات: باشه قبول
ات تهیونگ رفتن کافه و یه قهوه خوردن درباره کار باهم دیگه حرف زدن که دیگه نزدیکا شام بود.
ات: خب میگم منم دیگه باید برم شام بخورم امیدوارم بازم همو ببینیم
تهیونگ: امیدوارم پس فعلا
ات: فعلا
ویو ات: رفتم خونه انقدر خسته بودم و سرم گیج میرفت که یکراست با همون لباسای تنم رفتم خوابیدم بعد یک ساعت بیدار شدم دلدرد خیلی شدیدی داشتم نمیتونستم حتا راه برم.
لینا:چیزی شده ات؟
ات: سرم گیج میره دلمم درد میکنه خیلی
لینا: خب پاشو بریم دکتر
ات:باشه
لینا ات برد دکتر. دکتر یه پسر حضرت آغا جذاب اومد که لینا ات دهنشون باز مونده بود کسیم نیود جز جونگ کوک(گذاشتم اسلاید چهارم)
خب فعلا با این پارت صبر کنید
p2
ـــــــــــــــــــــــــــ
برش به فردا
ـــــــــــــــــــــــــــ
ویو ات: صبح پاشدم رفتم دست صورتمو شستم صبحانمم خوردم نیم تنه سفیدمو پوشیدم با کاپشن ابی بیسبالیم شلوار سفیدمو پوشیدم داشتم کفشای سفیدمو میپوشیدم(گذاشتم اسلاید دوم) که دیدم لینا بیدارشد.
لینا: هعی صبح بخیر
ات: صبح بخیر
لینا: جایی میری؟
ات: هوم میخوام برم تا ساحل میای؟
لینا:نه حوصله ندارم خودت برو میخوام فیلم ببینم
ات: اوکی پس من میرم نهارمو شاید بیرون بخورم تو بخور منتظر من نباش
لینا: اوکی فعلا
ات: فعلا
ویو ات: رفتم سوار ماشین شدم رفتم سمت ساحل وقتی رسیدم اونجا رفتم نشستم لب دریا استراحت کردم که بعد چند دقیقه یه صدای دلنشین اومد که داشت اهنگ میخورد رفتم سمت صدا یه پسر که تیپش کامل مشکی بود دیدم(گذاشتم اسلاید سوم) یکم رفتم جلو تر دیدم کیم تهیونگ خواننده معروف بودخیلی با ذوق شوق رفتم پیشش.
ات: کیم تهیونگگگ
تهیونگ:این کیه
ات: سلاممم من یکی از طرفداراتونم باورم نمیشه شمارو اینجا تو توکیو دیدمممم
تهیونگ: اها خوشبختم میگم منم حس میکنم جایی شمارو دیدم احتمالا وایسا اها همون نویسنده داستان«جزیره عشق یا زامبی»من عاشق داستانتونم
ات: خجالت زدم نکنید من فقط یه داستان نوشتم
تهیونگ: خب میگم نظرتون چیه بریم کافه؟
ات: باشه قبول
ات تهیونگ رفتن کافه و یه قهوه خوردن درباره کار باهم دیگه حرف زدن که دیگه نزدیکا شام بود.
ات: خب میگم منم دیگه باید برم شام بخورم امیدوارم بازم همو ببینیم
تهیونگ: امیدوارم پس فعلا
ات: فعلا
ویو ات: رفتم خونه انقدر خسته بودم و سرم گیج میرفت که یکراست با همون لباسای تنم رفتم خوابیدم بعد یک ساعت بیدار شدم دلدرد خیلی شدیدی داشتم نمیتونستم حتا راه برم.
لینا:چیزی شده ات؟
ات: سرم گیج میره دلمم درد میکنه خیلی
لینا: خب پاشو بریم دکتر
ات:باشه
لینا ات برد دکتر. دکتر یه پسر حضرت آغا جذاب اومد که لینا ات دهنشون باز مونده بود کسیم نیود جز جونگ کوک(گذاشتم اسلاید چهارم)
خب فعلا با این پارت صبر کنید
۹.۱k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.