پارت پنجم
پارت پنجم
نامجون ویو
از درد زیاد داشت فریاد میزد و من داشتم با لذت نگاه میکردم بلاخره بعد از ۱۰۰۰هزارتا ضربه ی شلاق دستاشو باز کردن و روی زمین پهن شد کل کمرش خونی شده بود
با قدم های محکم و سنگین به سمتش قدم برداشتم
با چشم های التماس وار بهم نگاه میکرد
نامجون :تا حالا با چند دختر این کار رو کردی
سوهو :لطفا ولم کن
نامجون : تو نباید با دختر من این کار رو میکردی نه با ات نباید این کار رو میکردی حالا هم تاوانش رو پس میدی ولی کسی که تو رو میکشه من نیستم
که همون لحظه ات با یه استایل مافیایی وارد شد و داخل دستش هم یه اسلحه بود
ات:اون کسی که تو رو قرارع بکشه منم (با یه پوزخند شیطانی)
ات:بابا برید بیرون خودم به حسابش میرسم
نامجون :بهت اعتماد دارم و بعد نامجون با آدم هاش رفت بیرون
سوهو :ات خواهش میکنم
ات:خفه شو آشغ..ال عو...ضی حالا خواهش هم میکنی تو کاری با من کردی که تاوانش رو با مرگ پس میدی
من بهت اعتماد کرده بود بهت همه چیزمو گفته بود به تو تکیه داده بودم ولی تو به من تجا...وز کردی میدونی من چقدر درد کشیدم میدونی چقدر اشک ریختم ولی تو ....
حالا هم من به تو رحم نمیکنم
سوهو :ات لطفا خواهش میکنم ولم کنید
ات:گفتم خفه حالا وقته مرگه خداحافظ سوهو
تا که سوهو خواست حرفی بزنه ات گلوله رو تو سرش خالی کرد و خون همه جا پخش شد
و نامجون هم اومد تو و ات رو بغل کرد و از اونجا برد و افراد نامجون هم جسد رو آتش زدن
دوسال بعد
ات ویو
دوسال که زندگیم عالی شده بابا هم خیلی باهام خوبه خیلی دوسش دارم
یه دانشگاه خوب قبول شدم و با مرد زندگیم آشنا شدم و قراره در آینده باهاش ازدواج کنم
خیلی زندگیم رو دوست دارم
پایان فیک امیدوارم از خواندنش لذت برده باشید دوستون دارم بای
نامجون ویو
از درد زیاد داشت فریاد میزد و من داشتم با لذت نگاه میکردم بلاخره بعد از ۱۰۰۰هزارتا ضربه ی شلاق دستاشو باز کردن و روی زمین پهن شد کل کمرش خونی شده بود
با قدم های محکم و سنگین به سمتش قدم برداشتم
با چشم های التماس وار بهم نگاه میکرد
نامجون :تا حالا با چند دختر این کار رو کردی
سوهو :لطفا ولم کن
نامجون : تو نباید با دختر من این کار رو میکردی نه با ات نباید این کار رو میکردی حالا هم تاوانش رو پس میدی ولی کسی که تو رو میکشه من نیستم
که همون لحظه ات با یه استایل مافیایی وارد شد و داخل دستش هم یه اسلحه بود
ات:اون کسی که تو رو قرارع بکشه منم (با یه پوزخند شیطانی)
ات:بابا برید بیرون خودم به حسابش میرسم
نامجون :بهت اعتماد دارم و بعد نامجون با آدم هاش رفت بیرون
سوهو :ات خواهش میکنم
ات:خفه شو آشغ..ال عو...ضی حالا خواهش هم میکنی تو کاری با من کردی که تاوانش رو با مرگ پس میدی
من بهت اعتماد کرده بود بهت همه چیزمو گفته بود به تو تکیه داده بودم ولی تو به من تجا...وز کردی میدونی من چقدر درد کشیدم میدونی چقدر اشک ریختم ولی تو ....
حالا هم من به تو رحم نمیکنم
سوهو :ات لطفا خواهش میکنم ولم کنید
ات:گفتم خفه حالا وقته مرگه خداحافظ سوهو
تا که سوهو خواست حرفی بزنه ات گلوله رو تو سرش خالی کرد و خون همه جا پخش شد
و نامجون هم اومد تو و ات رو بغل کرد و از اونجا برد و افراد نامجون هم جسد رو آتش زدن
دوسال بعد
ات ویو
دوسال که زندگیم عالی شده بابا هم خیلی باهام خوبه خیلی دوسش دارم
یه دانشگاه خوب قبول شدم و با مرد زندگیم آشنا شدم و قراره در آینده باهاش ازدواج کنم
خیلی زندگیم رو دوست دارم
پایان فیک امیدوارم از خواندنش لذت برده باشید دوستون دارم بای
۷.۶k
۲۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.