موهیتو من 🤍🌵pt31
تینا : فقط مرورش برام یکم ... خوب قضیه اینه ک من با یه پسری دوست بود اسمش لوکاس بود اولش رابطمون خیلی خوب بود ولی بعد از چند وقت خیل باهام سرد شده بود زود از کنارم میرفت همش سرش تو گوشی بود دیگه با هم بیرون نمیرفتیم و ... تا این ک با خودم گفتم شاید دیگه دوسم نداره و با یکی دیگه هست برای همین یه بار ک زود از پیشم رفت دنبالش کردم و دیدم ک رفت به یه محله ای ک پر از گاراژ های بزرگ بود اون موقع مطمعن شدم دختری در کار نیست ولی بازم برام عجیب بود ک لوکاس رفته بود اونجا رفتم از نزدیک دیدم داشت با چند نفر حرف میزد وقتی دیدم ک اون جوری ک فکر میکردم نیست خواستم برم ولی یه نفر مزاحمم شد و همش چرت پرت میگفت اما یهو لوکاس اومد و به اون یارو گفت ک من دوست دخترشم و طرف رفت یکم برام وضعیت عجیب بود برا همین از لوکاس پرسیدم ک قضیه چیه اون چیزی بهم نگفت و فقط غر غر کرد ک چرا دنبالش اومدم و بعدشم منو با یه نفر فرستاد خونه شبش ساعت 2 یا 3 بود بهم پیام داد و گفت ک باید کات کنیم گفته بود مجبوره و باید برای کاری بره خارج از کشور و وقتی برگرده بازم باهم رل میزنیم ولی من بازم خیلی ناراحت بودم و کاریشم نمیشد کرد
ا.ت : واقعا متاسفم ک اون موقع پیشت نبودم عزیزم ولی ببین خیلی ها میان و میرن مهم اینه ک تو سرپا بمونی و از پا نیوفتی اینک میبینم نشکستی خیلی خوشحالم میکنه این نشون میده تو دختر قوی هستی ولی عزیزم ببین وقتی ک انتظارش رو نداری یکی میاد ک میشه همه چیزت و خیلی باهاش بهت خوشمیگذره
تینا : ا.ت تو واقعا یه مشاور عالی هستی :)
ا.ت : بله بله 😌😌
تینا : دوست دارم
ا.ت : منم
تینا : بلندشو برو صبحونه بخور الان ضعف میکنی
ا.ت : قرص ها رو از خونه اوردی ؟
تینا : آآآآ اره یادم رفته بود به کل بیا ... شوگا نمیدونه ؟
ا.ت : فکر نکنم بدونه
تینا : خوبه من برم یه سری به سوهو بزنم رفت با ته اسطبل اسب ها
ا.ت : اوکی من برم صبحونه بخورم فعلا
تینا : بای بای
ادامه داره...
ا.ت : واقعا متاسفم ک اون موقع پیشت نبودم عزیزم ولی ببین خیلی ها میان و میرن مهم اینه ک تو سرپا بمونی و از پا نیوفتی اینک میبینم نشکستی خیلی خوشحالم میکنه این نشون میده تو دختر قوی هستی ولی عزیزم ببین وقتی ک انتظارش رو نداری یکی میاد ک میشه همه چیزت و خیلی باهاش بهت خوشمیگذره
تینا : ا.ت تو واقعا یه مشاور عالی هستی :)
ا.ت : بله بله 😌😌
تینا : دوست دارم
ا.ت : منم
تینا : بلندشو برو صبحونه بخور الان ضعف میکنی
ا.ت : قرص ها رو از خونه اوردی ؟
تینا : آآآآ اره یادم رفته بود به کل بیا ... شوگا نمیدونه ؟
ا.ت : فکر نکنم بدونه
تینا : خوبه من برم یه سری به سوهو بزنم رفت با ته اسطبل اسب ها
ا.ت : اوکی من برم صبحونه بخورم فعلا
تینا : بای بای
ادامه داره...
۶.۵k
۲۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.