دخترای خشن و پسرای مغرور
#دخترای_خشن_و_پسرای_مغرور
#پارت_سی_و_هشتم
از زبون #وفا
راه افتادیم سمت جایی که لوهان گفته بود زیاد باهامون فاصله نداشت بعد 20 دقیقه رسیدیم سریع از ماشین پریدم پایین دیدم لوهان زخمی افتاده یه گوشه امیدم رو از دست دادم فکر کردم رویا رو نجات داده اما کسی همراهس نبود نزدیکش شدم و کمکش کردم بلندشه که سوهو اومد و زیر بغلشو گرفت بردیمش تو ماشین و بعد راه افتادیم سمت خونه باورم نمیشد این اتفاق براش افتاده باشه بالاخره رسیدیم من و اجی ارزو رفتیم بالا سرش یچیزایی درمورد پرستاری میدونستیم اول زخماشو شتسشو دادیم و بعد ضد عفونی کردیم هنوز خواب بود اما معلوم بود به سرش ضربهی بدی وارد شده سرش و با باند بستیم رفتیم نشستیم تو سالن
+حالا چی میشه؟؟
سوهو:من این کاغذ و تو دست لوهان پیدا کردم
+چی نوشته؟؟
سوهو:یه ادرس...ادرس تالار
ارزو:امیر نقششو عملی کرده اون میخواد با رویا بزور ازدواج کنه
+نننههه اون به هیچ عنوان امیر و دوست نداره
ریحانه:😔😔😔
عسل:چرا همیشه توی زندگی باید از این اتفاقا بیوفته
کریس:نگران نباشید رویا سرسخت تر از اون چیزیه که انتظارشو دارید مطمئنن میتونه از این مخمسه نجات پیدا کنه
ارزو:دارم یکی از بهترین افراد زندگیمو از دست میدم دیگه نمیدونم باید چیکار کنم😔
+بچهها من میرم بیرون قدم بزنم
ریحانه:مواظب خودت باش😭
+باشه بابا گریه نکن
با بغض گلوم رفتم بیرون هنذفیریمو گذاشتم و به تنها اهنگی که خیلی دوستش داشتم گوش کردم که یدفه دستی دور شونم حلقه شد صورتمو بردم بالا و با سینا مواجه شدم😳
+تو...تو...اینجا چیکار میکنی؟؟
سینا:بهبه خانومی بالاخره بدستت اوردم
+تو...امیر...باهم
نزدیک گوشم شد و گفت
سینا:اره عشقم من بدستت میارم
دیگه بچیزی فکر نکردم چون صدای سینا بود که داشت داد میزد ولم کن لعنتی و صدای سوهو بود که داشت با عصبانیت سرش داد میزد و بهش مشت میزد فکرمو ازاد کردم پاهام سست شد چشمام سیاهی رفت و بیهوش شدم...
ادامه دارد❤
#پارت_سی_و_هشتم
از زبون #وفا
راه افتادیم سمت جایی که لوهان گفته بود زیاد باهامون فاصله نداشت بعد 20 دقیقه رسیدیم سریع از ماشین پریدم پایین دیدم لوهان زخمی افتاده یه گوشه امیدم رو از دست دادم فکر کردم رویا رو نجات داده اما کسی همراهس نبود نزدیکش شدم و کمکش کردم بلندشه که سوهو اومد و زیر بغلشو گرفت بردیمش تو ماشین و بعد راه افتادیم سمت خونه باورم نمیشد این اتفاق براش افتاده باشه بالاخره رسیدیم من و اجی ارزو رفتیم بالا سرش یچیزایی درمورد پرستاری میدونستیم اول زخماشو شتسشو دادیم و بعد ضد عفونی کردیم هنوز خواب بود اما معلوم بود به سرش ضربهی بدی وارد شده سرش و با باند بستیم رفتیم نشستیم تو سالن
+حالا چی میشه؟؟
سوهو:من این کاغذ و تو دست لوهان پیدا کردم
+چی نوشته؟؟
سوهو:یه ادرس...ادرس تالار
ارزو:امیر نقششو عملی کرده اون میخواد با رویا بزور ازدواج کنه
+نننههه اون به هیچ عنوان امیر و دوست نداره
ریحانه:😔😔😔
عسل:چرا همیشه توی زندگی باید از این اتفاقا بیوفته
کریس:نگران نباشید رویا سرسخت تر از اون چیزیه که انتظارشو دارید مطمئنن میتونه از این مخمسه نجات پیدا کنه
ارزو:دارم یکی از بهترین افراد زندگیمو از دست میدم دیگه نمیدونم باید چیکار کنم😔
+بچهها من میرم بیرون قدم بزنم
ریحانه:مواظب خودت باش😭
+باشه بابا گریه نکن
با بغض گلوم رفتم بیرون هنذفیریمو گذاشتم و به تنها اهنگی که خیلی دوستش داشتم گوش کردم که یدفه دستی دور شونم حلقه شد صورتمو بردم بالا و با سینا مواجه شدم😳
+تو...تو...اینجا چیکار میکنی؟؟
سینا:بهبه خانومی بالاخره بدستت اوردم
+تو...امیر...باهم
نزدیک گوشم شد و گفت
سینا:اره عشقم من بدستت میارم
دیگه بچیزی فکر نکردم چون صدای سینا بود که داشت داد میزد ولم کن لعنتی و صدای سوهو بود که داشت با عصبانیت سرش داد میزد و بهش مشت میزد فکرمو ازاد کردم پاهام سست شد چشمام سیاهی رفت و بیهوش شدم...
ادامه دارد❤
۷.۹k
۰۶ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.