دخترای خشن و پسرای مغرور
#دخترای_خشن_و_پسرای_مغرور
#پارت_چهل_و_یکم
از زبون #رویا
برگشتم به خونهای که امیر توش من و زندانی کرده بود از همون طناب بالا رفتم اون دخترا هنوز توی اتاقم بودن رفتم پیششون
دختر:چرا فرار نکردی دیوونهای
+من یه نقشه دارم و میخوام اون و عملی کنم
دختر:باشه هر کمکی از دسم بربیاد میکنم
+ممنونم کمکم کنید لباس و دوباره بپوشم و امادم کنید
کمکم کردن لباس عروس ساده رو پوشیدم صورتم و به بهترین شکل ارایش و موهامو به قشنگی تزیین کردن یه شنل پوشیدم و دسته گل رز ابیای که امیر خریده بود رو برداشتم و رفتم پایین تا من و دید از جاش بلند شد
امیر:چه قشنگ شدی
+اوم...
امیر:امادهای بریم؟؟
+اره بریم
سوار ماشینش کردم ماشینی که با گل های رز سفید و زرد و قرمز تزیین شده بود راه افتاد سمت تالار بعد 30 دقیقه رسیدیم رفتیم پشت در بزرگی که باید از اون به پیش کشیش میرفتیم و ازدواجمون رو علنی میکردیم(اعلام میکردیم،،ازدولج میکردیم)
در باز شد دستمو دور بازوی امیر حلقه کزدم میخواستم همون موقع بالا بیارم داشتیم میرفتیم نگاهی به لوهان کردم که چقد عصبانی نگاه میکرد با اسنکه میدونست یه نقشس ولی واقعا کنار امیر بودنمم حرصش میداد رسیدیم و کشیش خطبه رو خوند
کشیش:اقای امیر رادمنش ایا حاضرید سرکار خانم رویا رو به همسری قبول کنید و در تمام زندگی سهمتون رو با اون شریک باشید در بیماری و سختی هرگز تنهاش نگزارید و از ایشون به خوبی مراقبت کنید؟؟
امیر:بله حاضرم
کشیش:سرکار خانم رویا رادمنش(فامیل نیستن اما فامیلیاشون شبیه همه)ایا شما حاضرید اقای امیر رادمنش رو به همسری بپذیرید و در تمام زندگیتون اون رو شریک بدونید و در بیماری و سختی تنهاش نگذارید؟؟
+نه نیستم
امیر:چی؟؟
+من حاضر نیستم باهات ازدواج کنم
امیر:چی میگی رویا دیوونه شپی میخوای بکشمت؟؟
+تو هیچ کاری نمیتونی بکنی
یدفعه همهی پلیسا ریختن داخل و امیر و دستگیر کردن لوهان اومد پیشم دستشو انداخت پشت کمرم و کشیدم جلو
لوهان:بالاخره میتونم برای خودم بکنمت
+😀خیلی خوشحالم که برای توعم😀
دسته گل رو به زمین انداختم دستامو دور گردن لوهان حلقه کردم و قدم اول رو من گذاشتم لبهام رو مهر لبای خوش فرمش کردم و اروم بوسیدم که صدای داد امیر اومد
امیر:رویا خیلی عوضیای یه روزی بهم میرسیم
بهش اهمیتی ندادم و به بوسهی شیرینم با لوهان فکر کردم ارامش خاصی داشتن و امکان نداشت ازشون دست بکشم و با اولین بوسه معتاد لباش شدم❤
ادامه دارد❤🍓
#پارت_چهل_و_یکم
از زبون #رویا
برگشتم به خونهای که امیر توش من و زندانی کرده بود از همون طناب بالا رفتم اون دخترا هنوز توی اتاقم بودن رفتم پیششون
دختر:چرا فرار نکردی دیوونهای
+من یه نقشه دارم و میخوام اون و عملی کنم
دختر:باشه هر کمکی از دسم بربیاد میکنم
+ممنونم کمکم کنید لباس و دوباره بپوشم و امادم کنید
کمکم کردن لباس عروس ساده رو پوشیدم صورتم و به بهترین شکل ارایش و موهامو به قشنگی تزیین کردن یه شنل پوشیدم و دسته گل رز ابیای که امیر خریده بود رو برداشتم و رفتم پایین تا من و دید از جاش بلند شد
امیر:چه قشنگ شدی
+اوم...
امیر:امادهای بریم؟؟
+اره بریم
سوار ماشینش کردم ماشینی که با گل های رز سفید و زرد و قرمز تزیین شده بود راه افتاد سمت تالار بعد 30 دقیقه رسیدیم رفتیم پشت در بزرگی که باید از اون به پیش کشیش میرفتیم و ازدواجمون رو علنی میکردیم(اعلام میکردیم،،ازدولج میکردیم)
در باز شد دستمو دور بازوی امیر حلقه کزدم میخواستم همون موقع بالا بیارم داشتیم میرفتیم نگاهی به لوهان کردم که چقد عصبانی نگاه میکرد با اسنکه میدونست یه نقشس ولی واقعا کنار امیر بودنمم حرصش میداد رسیدیم و کشیش خطبه رو خوند
کشیش:اقای امیر رادمنش ایا حاضرید سرکار خانم رویا رو به همسری قبول کنید و در تمام زندگی سهمتون رو با اون شریک باشید در بیماری و سختی هرگز تنهاش نگزارید و از ایشون به خوبی مراقبت کنید؟؟
امیر:بله حاضرم
کشیش:سرکار خانم رویا رادمنش(فامیل نیستن اما فامیلیاشون شبیه همه)ایا شما حاضرید اقای امیر رادمنش رو به همسری بپذیرید و در تمام زندگیتون اون رو شریک بدونید و در بیماری و سختی تنهاش نگذارید؟؟
+نه نیستم
امیر:چی؟؟
+من حاضر نیستم باهات ازدواج کنم
امیر:چی میگی رویا دیوونه شپی میخوای بکشمت؟؟
+تو هیچ کاری نمیتونی بکنی
یدفعه همهی پلیسا ریختن داخل و امیر و دستگیر کردن لوهان اومد پیشم دستشو انداخت پشت کمرم و کشیدم جلو
لوهان:بالاخره میتونم برای خودم بکنمت
+😀خیلی خوشحالم که برای توعم😀
دسته گل رو به زمین انداختم دستامو دور گردن لوهان حلقه کردم و قدم اول رو من گذاشتم لبهام رو مهر لبای خوش فرمش کردم و اروم بوسیدم که صدای داد امیر اومد
امیر:رویا خیلی عوضیای یه روزی بهم میرسیم
بهش اهمیتی ندادم و به بوسهی شیرینم با لوهان فکر کردم ارامش خاصی داشتن و امکان نداشت ازشون دست بکشم و با اولین بوسه معتاد لباش شدم❤
ادامه دارد❤🍓
۷.۹k
۰۶ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.