مـــــافـــــیــــای دبــــیـــرســـــتــــان
مـــــافـــــیــــای دبــــیـــرســـــتــــان
پــــارت⓪①
ات ویو: فکر میکنم دیگه جانگکوک و دوست ندارم... از این حسم مطمئن نیستم پس فعلا هیچی نمیگم
جین: سردت نیست؟
ات: نهههه خیلی داره خوش میگذره... هوووو.. دستت و بده باهم بچرخیم
جین: تو عین یه بچه میمونی که تازه از خونه اومده بیرون فضای آزاد و میبینه
ات: جینننننننن.... این عالیهههههههه..
ات پاش لیز میخوره که جین سریع میگیرتش و صورتاشون توی چند میلی متری همه
جین: حالت خوبه؟
ات:(لباشو میزاره رو لبای جین و یه بوسه ی اروم میزنه)
ات:(تازه فهمید چیکار کرده) ج. جین ببخشید دست خودم نبود نفهمیدم چیکار کردم ببخشید ببخشید واقعا (و رفت داخل عمارت)
جین ویو: چی شد؟؟ الان ات برای اولین بار منو بوسید؟.. او شت.. مزه ی توت فرنگی میداد.. اون دختر واقعا خواستنیه.. من بعد از سالها هنوز بهش علاقه دارم؟
جین همونطور زیر اون بارون شدید وایساده بود و به اتفاقی که چند لحظه پیش افتاد فکر میکرد و خیس اب شده بود
جین: جانگکوک خیلی خوش شانسه که همچین دختری رو به عنوان بیبی گرلش داره هر شب بغلش میکنه و میبوستش و اجازه میده ریه هاش با عطر این دختر پر بشه..
فلش به خونه ی جانگکوک
کوک: هنوز ردش رو نزدید؟
+نه قربان
کوک: احمقا.... ات من و پیدا کنید و بعد اون کیم عوضی رو بکشید
+قربان ولی ما هرجا میگردیم نیستن
کوک: پس اگه شده زیر سنگ هم بگردید... باید واسه من ات رو بیارید وگرنه همتون و میکشم عوضیا فهمیدید؟؟
+چشم قربان
ات ویو:
وای من چیکار کردم چرا بوسیدمش؟؟ آیشششش... ولش کن...
هنوز توی حیاط وایساده... ولی مریض میشه(نشست روی صندلی کنار پنجره) کوک کجاست؟ چرا نمیاد نکنه فراموشم کرده؟ واقعا داره دنبالم میگرده؟؟ چرا پیدام نمیکنه؟؟
دخترک، سرگردون به سوالات توی ذهنش فکر میکرد اما جوابی پیدا نمیکرد تا اینکه در اتاقش زده شد
ات: بیا تو
جین: بیب؟
☆☆☆
به نظرتون جین میخواد چی بگه؟ حیحی^_^
پــــارت⓪①
ات ویو: فکر میکنم دیگه جانگکوک و دوست ندارم... از این حسم مطمئن نیستم پس فعلا هیچی نمیگم
جین: سردت نیست؟
ات: نهههه خیلی داره خوش میگذره... هوووو.. دستت و بده باهم بچرخیم
جین: تو عین یه بچه میمونی که تازه از خونه اومده بیرون فضای آزاد و میبینه
ات: جینننننننن.... این عالیهههههههه..
ات پاش لیز میخوره که جین سریع میگیرتش و صورتاشون توی چند میلی متری همه
جین: حالت خوبه؟
ات:(لباشو میزاره رو لبای جین و یه بوسه ی اروم میزنه)
ات:(تازه فهمید چیکار کرده) ج. جین ببخشید دست خودم نبود نفهمیدم چیکار کردم ببخشید ببخشید واقعا (و رفت داخل عمارت)
جین ویو: چی شد؟؟ الان ات برای اولین بار منو بوسید؟.. او شت.. مزه ی توت فرنگی میداد.. اون دختر واقعا خواستنیه.. من بعد از سالها هنوز بهش علاقه دارم؟
جین همونطور زیر اون بارون شدید وایساده بود و به اتفاقی که چند لحظه پیش افتاد فکر میکرد و خیس اب شده بود
جین: جانگکوک خیلی خوش شانسه که همچین دختری رو به عنوان بیبی گرلش داره هر شب بغلش میکنه و میبوستش و اجازه میده ریه هاش با عطر این دختر پر بشه..
فلش به خونه ی جانگکوک
کوک: هنوز ردش رو نزدید؟
+نه قربان
کوک: احمقا.... ات من و پیدا کنید و بعد اون کیم عوضی رو بکشید
+قربان ولی ما هرجا میگردیم نیستن
کوک: پس اگه شده زیر سنگ هم بگردید... باید واسه من ات رو بیارید وگرنه همتون و میکشم عوضیا فهمیدید؟؟
+چشم قربان
ات ویو:
وای من چیکار کردم چرا بوسیدمش؟؟ آیشششش... ولش کن...
هنوز توی حیاط وایساده... ولی مریض میشه(نشست روی صندلی کنار پنجره) کوک کجاست؟ چرا نمیاد نکنه فراموشم کرده؟ واقعا داره دنبالم میگرده؟؟ چرا پیدام نمیکنه؟؟
دخترک، سرگردون به سوالات توی ذهنش فکر میکرد اما جوابی پیدا نمیکرد تا اینکه در اتاقش زده شد
ات: بیا تو
جین: بیب؟
☆☆☆
به نظرتون جین میخواد چی بگه؟ حیحی^_^
۳.۲k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.