یک لحظه چشم دوخت به فنجان خالی ام

یک لحظه چشم دوخت به فنجان خالی ام
آرام وسرد گفت:که در #طالع شما...

#قلبم تپید، باز عرق روی صورتم نشست

گفتم بگو #مسافر من میرسد ؟ و یا...

با چشمهای خیره به #فنجان نگاه کرد!

گفتم چه شد؟ سکوت بود و تکرار لحظه ها

آخر شروع کرد به تفسیر فال من...

با سر اشاره کرد که نزدیکتر بیا

اینجا فقط دو خط موازی نشسته است

یعنی دو فرد دلشده ی تا ابد جدا

انگار بی امان به سرم ضربه میزدند

یعنی که هیچ وقت نمی آید او خدا؟؟؟

گفتم درست نیست، از اول نگاه کن 

فریاد زد:بفهم #رها_کرده_او_تو_را....!!!
دیدگاه ها (۱)

برای شادی روحم کمی #غزل لطفادلم پر از #غم و درد است، #راه_حل...

#شراب_تلخ بیاور که وقت #شیدایی ستکه آنچه در سرِ من نیست، بیم...

نذر کردم تا بیایی هرچه دارم مال توچشم های خسته پر انتظارم ما...

#سرکشی_ابلیساقتباس از #نهج‌البلاغه خطبه اول و 192.ابلیس (پدر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط