Part 34
Part 34
(ویو کوک )
بعد از ۱ ساعت و نیم که گذشت رفتم سمت اتاق که ات رو دیدم پرستار ها داشتن به زخمای پاهاش پماد میزدن و ات هم از درد گریه میکرد واقعا بخاطر کاری که کردم خودمو نمیبخشم آخه چرا من باید اینجوری به فرشته ام آسیب بزنم میخواستم برم تو که یهو یکی جلومو گرفت لیا بود
لیا: عوضی تو چطور تونستی با اتم همچین کاری کنی ها مرض داری روانی ( گریه )
کوک: ل..لیا بخدا
لیا :کوک تا نزدم تو دهنت خفه شو واقعا برات متاسفم دیگه حق نداری سمت ات بیای وگرنه من میدونم و تو( گریه )
(ویو کوک )
دیگه واقعا نمیدونستم چیکار کنم لیا رفته پیش ات داشت باهاش حرف میزد دوباره تصمیم گرفتم برم براش گل بخرم رفتم یه دست گل بزرگ براش خریدم وقتی اومد دیدم ات نیست پرستار پرسیدم گفتم کجاست
کوک: خانومی که توی اتاق ۴۰۳ بود کجا رفت
پرستار : اوه ایشون نیم ساعت پیش مرخص شدن
کوک: اوه شت
(ویو کوک)
سریع رفتم سوار ماشین شدم و رفتم دمه خونه ی ات دیدم ماشین لیا همونجا پارک شده پس حتما باید خونه باشن رفتم در زدم لیا در رو باز کرد
لیا :چرا اینجا اومدی هاا گمشو برو بیرون
کوک: ات رو میخوام ببینم
لیا: نمیزارم ببینیش
کوک :لطفا
لیا: گفتم نه (داد )
ات: کیه ؟؟؟
لیا :کسی نیست
کوک :ا...ات منم
ات :..........
کوک: ات قشنگم غلط کردم ببخشید لطفا منو ببخش
ات :(میره تو اتاق )
کوک: اتتتت نرو لطفا باهام حرف بزن ات اتتتت
لیا: تموم شد حالا برو
(ویو کوک )
دیگه هیچ راهی نبود که ات منو ببخشه حق هم داشت رفتم تو ماشینم نشستم به سمت خونهی تهیونگ رفتم
(بعد از نیم ساعت )
(ویو کوک)
رسیدم خونه ی تهیونگ رفتم تو تهیونگ داشت با لیا حرف میزد تا منو دید قط کرد
تهیونگ :کوک
کوک: هومم
تهیونگ: این چه کاری بود کردی ها دختره زورشم به مورچه نمیرسه بعد تو باهاش اینکارو کردی
کوک: میدونم کارم اشتباه بود ولی تروخدا کمکم کن بغض
(ویو تهیونگ)
تاحالا ندیده بودم کوک ازم خواهش کنه یا حتا گریه بعد از چند دقیقه سکوت تصمیم گرفتم کمکش کنم
تهیونگ: باشه کمکت میکنم اما به یه شرطی
کوک :قبول شرطش چیه
تهیونگ ;اهم شرطش اینه که لامبورگینی سفیدتو بهم بدی
کوک: نه
تهیونگ: پس کمک میخوای
کوک: اوهوم
تهیونگ :بیا👍🏻
کوک: آه تف باشه مال خودت
تهیونگ :خب از کجا شروع کنیم
ادامه دارد
(ویو کوک )
بعد از ۱ ساعت و نیم که گذشت رفتم سمت اتاق که ات رو دیدم پرستار ها داشتن به زخمای پاهاش پماد میزدن و ات هم از درد گریه میکرد واقعا بخاطر کاری که کردم خودمو نمیبخشم آخه چرا من باید اینجوری به فرشته ام آسیب بزنم میخواستم برم تو که یهو یکی جلومو گرفت لیا بود
لیا: عوضی تو چطور تونستی با اتم همچین کاری کنی ها مرض داری روانی ( گریه )
کوک: ل..لیا بخدا
لیا :کوک تا نزدم تو دهنت خفه شو واقعا برات متاسفم دیگه حق نداری سمت ات بیای وگرنه من میدونم و تو( گریه )
(ویو کوک )
دیگه واقعا نمیدونستم چیکار کنم لیا رفته پیش ات داشت باهاش حرف میزد دوباره تصمیم گرفتم برم براش گل بخرم رفتم یه دست گل بزرگ براش خریدم وقتی اومد دیدم ات نیست پرستار پرسیدم گفتم کجاست
کوک: خانومی که توی اتاق ۴۰۳ بود کجا رفت
پرستار : اوه ایشون نیم ساعت پیش مرخص شدن
کوک: اوه شت
(ویو کوک)
سریع رفتم سوار ماشین شدم و رفتم دمه خونه ی ات دیدم ماشین لیا همونجا پارک شده پس حتما باید خونه باشن رفتم در زدم لیا در رو باز کرد
لیا :چرا اینجا اومدی هاا گمشو برو بیرون
کوک: ات رو میخوام ببینم
لیا: نمیزارم ببینیش
کوک :لطفا
لیا: گفتم نه (داد )
ات: کیه ؟؟؟
لیا :کسی نیست
کوک :ا...ات منم
ات :..........
کوک: ات قشنگم غلط کردم ببخشید لطفا منو ببخش
ات :(میره تو اتاق )
کوک: اتتتت نرو لطفا باهام حرف بزن ات اتتتت
لیا: تموم شد حالا برو
(ویو کوک )
دیگه هیچ راهی نبود که ات منو ببخشه حق هم داشت رفتم تو ماشینم نشستم به سمت خونهی تهیونگ رفتم
(بعد از نیم ساعت )
(ویو کوک)
رسیدم خونه ی تهیونگ رفتم تو تهیونگ داشت با لیا حرف میزد تا منو دید قط کرد
تهیونگ :کوک
کوک: هومم
تهیونگ: این چه کاری بود کردی ها دختره زورشم به مورچه نمیرسه بعد تو باهاش اینکارو کردی
کوک: میدونم کارم اشتباه بود ولی تروخدا کمکم کن بغض
(ویو تهیونگ)
تاحالا ندیده بودم کوک ازم خواهش کنه یا حتا گریه بعد از چند دقیقه سکوت تصمیم گرفتم کمکش کنم
تهیونگ: باشه کمکت میکنم اما به یه شرطی
کوک :قبول شرطش چیه
تهیونگ ;اهم شرطش اینه که لامبورگینی سفیدتو بهم بدی
کوک: نه
تهیونگ: پس کمک میخوای
کوک: اوهوم
تهیونگ :بیا👍🏻
کوک: آه تف باشه مال خودت
تهیونگ :خب از کجا شروع کنیم
ادامه دارد
۴۱.۶k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.