𝓜𝔂 𝓶𝓮𝓻𝓶𝓪𝓲𝓭
𝓜𝔂 𝓶𝓮𝓻𝓶𝓪𝓲𝓭
𝓟19
خیلی عصبی بودم همینجوری بابام بم حرف بار میکرد و عصبی شدم
+الان چی میخوای؟میخوای برم؟
پادشاه. جرعتشو نداری ک بری
+واقعا
ی چند ثانیه وایسادم کدنفهمه میخوام چیکارکنم و هیلی سری از اونجا خارج شدم و سری رفتم سمت خشکی اونجا تنها جایی بود ک میتونستم برم و نفس بکشم ولی تجه کجا برم رفتم زیر اسکله و نشستم و خیلی ناراحت بودم همینیجوری ک اشکام و میریختم(بعد مدتی تبدیل ب مروارید میشه) مروارید دورم میریخت ک یچیز گرمی حس کردم نگاهم برگردوندم چهره ای زیبا لبخندی شاد اون لبخندش اون..اون لب..لبخندش خیلی زیبا بود با دیدن لبخندش قلبم گرم شد همینجوری محو زیباییش شده بودم ک ب خودم اومدم
؟؟حالت خوبه؟
+ت...توو
؟؟میدونم قضیه چیه
دستی ب مرواریدا کشید و نگاهم کرد
؟؟فکر میکنی بخاطر اینا دنبالتم؟
سری تکون دادمو تایید کردم ک لباسی ک روم داده بود گره زد و مرواریدارو پرت کردن تو دریا با این حرکتش شوکه شدم با اینکه همیشه ب جونگکوک نگاه میکردم اینبار یا لبخند اون کوک و یادم رفت تعجب کرده بودم احساس عجیبی داشتم
+تو کی هستی؟
؟؟جانگ هوسوک با من میای؟
همینجور ک ی دستش سکتم دراز بودو و ی دستش سمتم دراز بود دستشو گرفتم
+منم لیزاهم
سری منو برد ب خونش
+خونه ی قشنگیه
؟؟مثل خونه ی خودته ینی الان دیگ خونه ی توعه
لبخندی بهش زدم
+میگم جان..جانگ هوسوک
هوسوک. بله
+من چجوری باید برم بیرون؟ازم نمیترسی؟
هوسوک. چرا بترسم؟خب هنوز راجبش فکر نکردم ولیی..یکاریش میکنیم ت نگران نباش بهم اعتماد کن
خیلی احساس خوبی داشتم رفتم ی دوش گرفتم(نشسته بودو با کاسه اب میریخت رو خودش)ک ی صدایی اومد از در بود
یه صدایی اومد هوسوک جا خورد برگشت فهمید طلبکاران
هوسوک. قرار بود فردا بهتون بدم فردا حقوقمو میدن
؟؟وای اقای جانگ...
هوسوک. گفتم فردااا(اربده)
؟؟اگ فردا نیاری..
هوسوک. گمشوو(داد)
𝓟19
خیلی عصبی بودم همینجوری بابام بم حرف بار میکرد و عصبی شدم
+الان چی میخوای؟میخوای برم؟
پادشاه. جرعتشو نداری ک بری
+واقعا
ی چند ثانیه وایسادم کدنفهمه میخوام چیکارکنم و هیلی سری از اونجا خارج شدم و سری رفتم سمت خشکی اونجا تنها جایی بود ک میتونستم برم و نفس بکشم ولی تجه کجا برم رفتم زیر اسکله و نشستم و خیلی ناراحت بودم همینیجوری ک اشکام و میریختم(بعد مدتی تبدیل ب مروارید میشه) مروارید دورم میریخت ک یچیز گرمی حس کردم نگاهم برگردوندم چهره ای زیبا لبخندی شاد اون لبخندش اون..اون لب..لبخندش خیلی زیبا بود با دیدن لبخندش قلبم گرم شد همینجوری محو زیباییش شده بودم ک ب خودم اومدم
؟؟حالت خوبه؟
+ت...توو
؟؟میدونم قضیه چیه
دستی ب مرواریدا کشید و نگاهم کرد
؟؟فکر میکنی بخاطر اینا دنبالتم؟
سری تکون دادمو تایید کردم ک لباسی ک روم داده بود گره زد و مرواریدارو پرت کردن تو دریا با این حرکتش شوکه شدم با اینکه همیشه ب جونگکوک نگاه میکردم اینبار یا لبخند اون کوک و یادم رفت تعجب کرده بودم احساس عجیبی داشتم
+تو کی هستی؟
؟؟جانگ هوسوک با من میای؟
همینجور ک ی دستش سکتم دراز بودو و ی دستش سمتم دراز بود دستشو گرفتم
+منم لیزاهم
سری منو برد ب خونش
+خونه ی قشنگیه
؟؟مثل خونه ی خودته ینی الان دیگ خونه ی توعه
لبخندی بهش زدم
+میگم جان..جانگ هوسوک
هوسوک. بله
+من چجوری باید برم بیرون؟ازم نمیترسی؟
هوسوک. چرا بترسم؟خب هنوز راجبش فکر نکردم ولیی..یکاریش میکنیم ت نگران نباش بهم اعتماد کن
خیلی احساس خوبی داشتم رفتم ی دوش گرفتم(نشسته بودو با کاسه اب میریخت رو خودش)ک ی صدایی اومد از در بود
یه صدایی اومد هوسوک جا خورد برگشت فهمید طلبکاران
هوسوک. قرار بود فردا بهتون بدم فردا حقوقمو میدن
؟؟وای اقای جانگ...
هوسوک. گفتم فردااا(اربده)
؟؟اگ فردا نیاری..
هوسوک. گمشوو(داد)
۷.۷k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.