چهل روز است ناباورانه منتظر آمدنت هستم و هر بار که از شوک

چهل روز است ناباورانه منتظر آمدنت هستم و هر بار که از شوک رفتنت به خود می آیم اشک مجالم نمی دهد. تو همچنان از کران آسمان، نگران، چشم به ما دوخته ای و من عاجزانه با صلوات و فاتحه ای شادی روحت را از خدای متعال می طلبم.

پدر جان، چه سبکبال و ناباورانه پرگشودی؟ چه دیدی که طاق دیدنش را نداشتی؟ تو آسمانی بودی و دنیا برایت تنگ بود. اما ما چه کنیم که چهل روز است برای دیدن تو میهمان خانه ات هستیم و مادر با درد مضاعف لالایی برایمان سر می دهد تا داغ نبودنت را تسکین دهد.

بابای گلم دوستت دارم.

دوستت دارم .
دیدگاه ها (۲۹)

🔖 طبق معمول،راس ساعتِ هفت،کنجِ کافه ی همیشگی نشسته بودم...عط...

کجایی عزیز دلم؟؟حال و روز زندگی ات خوب است؟؟راستی نگران من ن...

چهل شب ، چشم من با گریه خو کردچه شب‌ها ، با تو بودن آرزو کرد...

چرااااااااااااااااااااااچرا انقد دیرچرا نشد که بتونم...........

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط