چند تا بچه داشت و برادرش هم شهید شده بود اصلا زیر بار نم

چند تا بچه داشت و برادرش هم شهید شده بود. اصلا زیر بار نمی رفتم که اعزامش کنم. #عملیات_کربلای_هشت را در پیش داشتیم.
کتف هایم را محکم گرفت و در چشمانم زل زد و گفت: اگر نگذاری جلو بروم، شکایتت را به مادرم زهرا (س) می کنم. من را #مادرم دعوت کرده است.
بالاخره راضی شدم.
در حین عملیات سراغش را از بچه ها گرفتم، گفتند گلوله ای به سنگرش اصابت کرد و شهید شد.

داخل جیبش تقویمی بود که صفحه اولش نوشته ای داشت. در تاریخ 01/01/1366 نوشته بود: «شهید سید حسین حسینی، تاریخ شهادت: 21/01/1366».
بیست روز پیش حضرت زهرا (س) دعوتش کرده بود.
#شهید_سید_حسین_حسینی #شهدا_و_حضرت_زهرا (س) #خاطرات_عشق_شهدا_به_حضرت_زهرا #عنایات_و_کرامات_شهدا #مرگ_آگاهی


راوی: حسین کاجی #کتاب_خط_عاشقی2 (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار 1395، خاطره 32.

✂ ️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
https://eitaa.com/boreshha
🌍 http://www.boreshha.ir/
دیدگاه ها (۱)

به مدد شهدا و تلاش مخلصانه دوستان، در جشنواره 12 ام وب و موب...

مادرم به شدت مریض شده بود. خیلی هم انسان با خدایی بود. برای ...

در #عملیات_والفجر_هشت با حمید رضا آشنا شدم. مردی جذاب، شوخ ط...

سال 1372 بود. در محور #فکه، محدوده ارتفاعات 112 مشغول #تفحص ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط