پارت ( ۱۱ )
پارت ( ۱۱ )
{ عمارت متروکه }
رفتم سمت اجوما
+اجوما بیبی چک داری
$اره الان میارم
اجوما بیبی چکو داد و منم رفتم سمت دستشویی میتونستم نگاه های هیز خدمتکارارو رو خودم احساس کنم اهمیتی بهشون ندادم و سمت دستشویی حرکت کردم
( چند دقیقه بعد )
وای نه جوابش مثبته از دستشویی آمد بیرون و سمت اجوما رفتم
$چیشد
+اجوما جوابش مثبته الان من چیکار کنم ( بغض )
$هی دختر مگه نمیبینی این چند روز چقدر دوست داره و بهت اهمیت میده تو این مدت به هم دیگه وابسته شدین تازه جونگ کوک عاشق بچس مطمئنم خانواده ی خوشبختی میشین
+آخه اجوما ما حتا ازدواجم نکردیم
$اشکالی ندارم ازدواجم میکنین
$حالا بیا برو استراحت کن بچه اذیت میشه
+یاااا اجوما من آدم نیستم
$ ( خنده )
( ساعت ۱۲ شب )
شب شده بود منتظر کوک بودم رو تخت دراز کشیده بودم که در اتاق باز شد جونگ کوک بود
_های چاگی
+سلام
کنارم دراز کشید و از پشت بغلم کردعجیب بود هر دفعه که میومد خشن بود و باید از خونم میخورد ولی این دفعه حتا حرفشم نمیزنه
+به خون نیاز ندا....
_نه دیگه نمیخوام بخورم
+چون دیگه نمیخوام اذیت بشی
دیگه نمیخواستم بارداری مو ازش مخفی کنم
+کوک
_جانم
+اممم چیزه
_چیزی شده
چند روزی بود حالم بد میشد امروز تصمیم گرفتم تست بارداری مو انجام بدم که جوابش ....
......_
+مثبت شد
_ چی
+کوک اگه میخوای میتونیم بچه رو سقط کنیم
_چی داری میگی چرا باید سقطش کنیم خودم خواستم که آوردمش......
شرایط :
۳۰ : کامنت
۱۱ : لایک
{ عمارت متروکه }
رفتم سمت اجوما
+اجوما بیبی چک داری
$اره الان میارم
اجوما بیبی چکو داد و منم رفتم سمت دستشویی میتونستم نگاه های هیز خدمتکارارو رو خودم احساس کنم اهمیتی بهشون ندادم و سمت دستشویی حرکت کردم
( چند دقیقه بعد )
وای نه جوابش مثبته از دستشویی آمد بیرون و سمت اجوما رفتم
$چیشد
+اجوما جوابش مثبته الان من چیکار کنم ( بغض )
$هی دختر مگه نمیبینی این چند روز چقدر دوست داره و بهت اهمیت میده تو این مدت به هم دیگه وابسته شدین تازه جونگ کوک عاشق بچس مطمئنم خانواده ی خوشبختی میشین
+آخه اجوما ما حتا ازدواجم نکردیم
$اشکالی ندارم ازدواجم میکنین
$حالا بیا برو استراحت کن بچه اذیت میشه
+یاااا اجوما من آدم نیستم
$ ( خنده )
( ساعت ۱۲ شب )
شب شده بود منتظر کوک بودم رو تخت دراز کشیده بودم که در اتاق باز شد جونگ کوک بود
_های چاگی
+سلام
کنارم دراز کشید و از پشت بغلم کردعجیب بود هر دفعه که میومد خشن بود و باید از خونم میخورد ولی این دفعه حتا حرفشم نمیزنه
+به خون نیاز ندا....
_نه دیگه نمیخوام بخورم
+چون دیگه نمیخوام اذیت بشی
دیگه نمیخواستم بارداری مو ازش مخفی کنم
+کوک
_جانم
+اممم چیزه
_چیزی شده
چند روزی بود حالم بد میشد امروز تصمیم گرفتم تست بارداری مو انجام بدم که جوابش ....
......_
+مثبت شد
_ چی
+کوک اگه میخوای میتونیم بچه رو سقط کنیم
_چی داری میگی چرا باید سقطش کنیم خودم خواستم که آوردمش......
شرایط :
۳۰ : کامنت
۱۱ : لایک
۱۱.۸k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.