پارت ( ۹ )
پارت ( ۹ )
{ عمارت متروکه }
( مکالمه جونگ کوک و اجوما )
_بله اجوما
اجوما : ارباب خانم حالشون خوب نیست چه کاری از دستم بر میاد
_حق انجام کاریو نداره مراقبش باشید تا شب برمیگردم
اجوما : بله چشم
( پایان مکالمه )
+ اجوما من حالم خوبه چرا بهش خبر دادین
اجوما : نه اصلا حالت خوب نیست ارباب گفتن حق انجام کاریو نداری
+چی چرا من که میتونم کار کنم فقط دلم درد میکنه
اجوما : من که میدونم دل دردت برای چیه پس نباید حرفی رو حرف ارباب بزنی
+اه باشه
رفتم رو کاناپه نشستم و یه فیلمی گذاشتم که اجوما با یه دمنوش آمد سمتم
اجوما : بیا اینو بگیر
+مرسی اجوما
اجوما : حتما بخوریا
+باشه
( ساعت ۱۲ شب )
داشتم از پنجره اتاقمون بیرون نگاه میکردم که ماشین جونگ کوک وارد عمارت شد ماشینو پارک کرد و آمد داخل بعد چند دقیقه در اتاقم باز شد و جونگ کوک وارد اتاق شد با قدم های آروم سمتم میومد نزدیکم شد و دستاشو دورم حلقه کرد برگشتم سمتش توی چشاش نگاه کردم
یه حسی میگفت کاری که میخوام و بکنم ولی نمیتونستم
_بیب از خودت مراقبت کردی
+هوم اره
دیگه مثل قبل نمیخواستم ازش متنفر باشم نظرم راجبش عوض شده بود دیگه صبرم لبریز شد بی صبرانه لبامو رو لباش گذاشتمو مک آرومی زدم از کاری که کردم تعجب کرده بود ولی بعد از چند ثانیه همراهیم کرد میتونستم بگم بهترین حس دنیا رو با لبای خوش طعمش تجربه کردم بعد چند ثانیه از لباش جدا شدم
_هوم خب میبینم که عروسکم داره شیطون میشه
+ببخشید نتونستم خودمو کنترل کنم
_کاش همیشه اینطوری باشی
رفت سمت گردنم و نیشاشو تو گردنم فرو کرد و تا میتونست از خونم می مکید
+اه بسه تمومش کن
_تازه اولشه بیب فقط لذت ببر
+درد برای من لذت نمیشه
_ ولی برای من میشه تحمل کن کیتن
از گردنم جدا شدو پرتم کرد رو تخت
+اه نه لطفاً
_هیش حرفی نشنوم ( جدی )
شرایط :
۲۰ : کامنت
۱۰ : لایک
{ عمارت متروکه }
( مکالمه جونگ کوک و اجوما )
_بله اجوما
اجوما : ارباب خانم حالشون خوب نیست چه کاری از دستم بر میاد
_حق انجام کاریو نداره مراقبش باشید تا شب برمیگردم
اجوما : بله چشم
( پایان مکالمه )
+ اجوما من حالم خوبه چرا بهش خبر دادین
اجوما : نه اصلا حالت خوب نیست ارباب گفتن حق انجام کاریو نداری
+چی چرا من که میتونم کار کنم فقط دلم درد میکنه
اجوما : من که میدونم دل دردت برای چیه پس نباید حرفی رو حرف ارباب بزنی
+اه باشه
رفتم رو کاناپه نشستم و یه فیلمی گذاشتم که اجوما با یه دمنوش آمد سمتم
اجوما : بیا اینو بگیر
+مرسی اجوما
اجوما : حتما بخوریا
+باشه
( ساعت ۱۲ شب )
داشتم از پنجره اتاقمون بیرون نگاه میکردم که ماشین جونگ کوک وارد عمارت شد ماشینو پارک کرد و آمد داخل بعد چند دقیقه در اتاقم باز شد و جونگ کوک وارد اتاق شد با قدم های آروم سمتم میومد نزدیکم شد و دستاشو دورم حلقه کرد برگشتم سمتش توی چشاش نگاه کردم
یه حسی میگفت کاری که میخوام و بکنم ولی نمیتونستم
_بیب از خودت مراقبت کردی
+هوم اره
دیگه مثل قبل نمیخواستم ازش متنفر باشم نظرم راجبش عوض شده بود دیگه صبرم لبریز شد بی صبرانه لبامو رو لباش گذاشتمو مک آرومی زدم از کاری که کردم تعجب کرده بود ولی بعد از چند ثانیه همراهیم کرد میتونستم بگم بهترین حس دنیا رو با لبای خوش طعمش تجربه کردم بعد چند ثانیه از لباش جدا شدم
_هوم خب میبینم که عروسکم داره شیطون میشه
+ببخشید نتونستم خودمو کنترل کنم
_کاش همیشه اینطوری باشی
رفت سمت گردنم و نیشاشو تو گردنم فرو کرد و تا میتونست از خونم می مکید
+اه بسه تمومش کن
_تازه اولشه بیب فقط لذت ببر
+درد برای من لذت نمیشه
_ ولی برای من میشه تحمل کن کیتن
از گردنم جدا شدو پرتم کرد رو تخت
+اه نه لطفاً
_هیش حرفی نشنوم ( جدی )
شرایط :
۲۰ : کامنت
۱۰ : لایک
۱۱.۹k
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.