فیک جیمین
{•° توهم عاشقی °•} pt7
(پرش زمانی)
#فرود_گاه
سوار هوا پیما شدیم ..من خیلی از هواپیما سوار شدن میترسیدم استرس داشت منو میخورد
هواپیما داشت کم کم بلند میشد چشمامو محکم بستم و خودمو محکم به صندلی فشار دادم
یه دفه ی دست گرم رو روی دستام حس کردم چشمامو باز کردم دیدم جیمین دستمو گرفته و داره مجله میخونه
نمیدونم چرا یکدفعه همه ی استرس هام از بین رفتن با آرامش چشمامو رو هم گذاشتم و خابم برد
× جیمین ویو ×
خابش برده بود ، حتی تو خواب هم خوشگل بود ، گونه های نرمشو لمس کردم ، موهایی که توی صورتش ریخته بود رو پشت گوشش زدم و پشت دستاشو آروم بوسیدم
جیمین: بلاخره مال من میشی ا.ت ...
ا.ت: (با صدای خابالود) چیزی داشتی میگفتی؟
جیمین: کی؟ من؟ نه بابا هیچی تو بخواب
× ا.ت ویو ×
هوا پیما داشت مینشست بیدار شدم دیدم جیمین داره چرت میزنه تکونش دادم
ا.ت: هی..هییی...بیدار شو رسیدیم
جیمین: فقط ۵ دقیقه دیگه
محکم زدم تو بازوش و گفتم
ا.ت: یاااا...مگه من با تو شوخی دارم پاشو دیگهههه
جیمین سیخ بلند شد و گفت
جیمین: باشه بابا غلط کردم
از هوا پیما پایین اومدیم ... ژاپن واقعا کشور قشنگی بود مخصوصا شهر توکیو ...یه نفس عمیق از سر دلخوشی کشیدم و به راهمون ادامه دادیم
رفتیم به هتلی که رزرو کرده بودیم
دیدم که مرده فقط یدونه کلید هوشمند به جیمین داد
همینطور که میرفتیم سمت آسانسور گفتم
ا.ت: شوخی میکنی دیگه؟ چرا یدونه اتاق گرفتیییی
جیمین: شانس منه دیگه ... همه اتاقا رزرو بودن منم مجبور شدم
ا.ت: نگو که یه تخت دونفره بیشتر نداره!
جیمین: متاسفم ولی باید بگم که آره :)😔
ا.ت: بهتر از این نمیشه! ( با حرص بسیارررر زیادددد)
رفتیم توی اتاق وسایلامو توی کمد دیواری اتاق گذاشتم
ا.ت: میخام دوش بگیرم میشه تا نگفتم نیای داخل؟
جیمین: باشه (وی مثل چی دروغ میگوید😂)
رفتم دوش گرفتم اومدم بیرون دیدم جیمین با بالاتنه لخت روی تخت نشسته
با اون سیکس پکاش و سینه های پهنش خیلی جذاب شده بود ، چشام داشت روی بدنش سرسره بازی میکرد
جیمین: ینی انقد جذابم؟!
ا.ت: ها...نه..ینی...هیچی برو لباساتو بپوووششش مگه بهت نگفتم تا من نگم نیا تو میخام دوش بگیرمممم! الآنم برو بیرون میخام لباس بپوشم
جیمین : نمیخام. عادت دارم اینجوری بخابم!
ا.ت: (حرفی ندارد و فقط با خودش غر میزند)
جیمین بلند شد و اومد سمتم
ا.ت: یاااا چیکار میکنی نزدیک نیا ( با لکنت )
اصلن گوش نمیداد چی میگم همینجوری نزدیکم میشد منم هی میرفتم عقب تر که یهو به دیوار خوردم ، جیمین دستاشو تکیه گاه دیوار کرد و منو بین دستاش جا داد
انقد بهم نزدیک بود که اگه حرف میزدیم لبامون به هم برخورد میکرد....
خمارییییییی😂😂
(پرش زمانی)
#فرود_گاه
سوار هوا پیما شدیم ..من خیلی از هواپیما سوار شدن میترسیدم استرس داشت منو میخورد
هواپیما داشت کم کم بلند میشد چشمامو محکم بستم و خودمو محکم به صندلی فشار دادم
یه دفه ی دست گرم رو روی دستام حس کردم چشمامو باز کردم دیدم جیمین دستمو گرفته و داره مجله میخونه
نمیدونم چرا یکدفعه همه ی استرس هام از بین رفتن با آرامش چشمامو رو هم گذاشتم و خابم برد
× جیمین ویو ×
خابش برده بود ، حتی تو خواب هم خوشگل بود ، گونه های نرمشو لمس کردم ، موهایی که توی صورتش ریخته بود رو پشت گوشش زدم و پشت دستاشو آروم بوسیدم
جیمین: بلاخره مال من میشی ا.ت ...
ا.ت: (با صدای خابالود) چیزی داشتی میگفتی؟
جیمین: کی؟ من؟ نه بابا هیچی تو بخواب
× ا.ت ویو ×
هوا پیما داشت مینشست بیدار شدم دیدم جیمین داره چرت میزنه تکونش دادم
ا.ت: هی..هییی...بیدار شو رسیدیم
جیمین: فقط ۵ دقیقه دیگه
محکم زدم تو بازوش و گفتم
ا.ت: یاااا...مگه من با تو شوخی دارم پاشو دیگهههه
جیمین سیخ بلند شد و گفت
جیمین: باشه بابا غلط کردم
از هوا پیما پایین اومدیم ... ژاپن واقعا کشور قشنگی بود مخصوصا شهر توکیو ...یه نفس عمیق از سر دلخوشی کشیدم و به راهمون ادامه دادیم
رفتیم به هتلی که رزرو کرده بودیم
دیدم که مرده فقط یدونه کلید هوشمند به جیمین داد
همینطور که میرفتیم سمت آسانسور گفتم
ا.ت: شوخی میکنی دیگه؟ چرا یدونه اتاق گرفتیییی
جیمین: شانس منه دیگه ... همه اتاقا رزرو بودن منم مجبور شدم
ا.ت: نگو که یه تخت دونفره بیشتر نداره!
جیمین: متاسفم ولی باید بگم که آره :)😔
ا.ت: بهتر از این نمیشه! ( با حرص بسیارررر زیادددد)
رفتیم توی اتاق وسایلامو توی کمد دیواری اتاق گذاشتم
ا.ت: میخام دوش بگیرم میشه تا نگفتم نیای داخل؟
جیمین: باشه (وی مثل چی دروغ میگوید😂)
رفتم دوش گرفتم اومدم بیرون دیدم جیمین با بالاتنه لخت روی تخت نشسته
با اون سیکس پکاش و سینه های پهنش خیلی جذاب شده بود ، چشام داشت روی بدنش سرسره بازی میکرد
جیمین: ینی انقد جذابم؟!
ا.ت: ها...نه..ینی...هیچی برو لباساتو بپوووششش مگه بهت نگفتم تا من نگم نیا تو میخام دوش بگیرمممم! الآنم برو بیرون میخام لباس بپوشم
جیمین : نمیخام. عادت دارم اینجوری بخابم!
ا.ت: (حرفی ندارد و فقط با خودش غر میزند)
جیمین بلند شد و اومد سمتم
ا.ت: یاااا چیکار میکنی نزدیک نیا ( با لکنت )
اصلن گوش نمیداد چی میگم همینجوری نزدیکم میشد منم هی میرفتم عقب تر که یهو به دیوار خوردم ، جیمین دستاشو تکیه گاه دیوار کرد و منو بین دستاش جا داد
انقد بهم نزدیک بود که اگه حرف میزدیم لبامون به هم برخورد میکرد....
خمارییییییی😂😂
۱۰.۴k
۰۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.