پارت سوم

پارت سوم

مین:اروم باش کیکتو بخور، دکتر گفت موقتیه
کوک:هیونگ حالش خوبه دیگه؟
مین:اره کوچولو بخور
جونگ کوک، خیلی اروم شروع کرد به خوردن، ولی بعد هر تیکه کیک اب میخورد، بغضش داشت خفش میکرد
همه گرفته بودن که دکتر دوباره اومد
دکی:مریض بهوش امده، میتونید دو نفر دونفر برید داخل
کوک:من اخر میرم، فعلا میرم تو محوطه یکم راه برم
جین:من بزرگت کردم دردتو من میدونم، باهم میریم
کوک:نه هیونگ یکم نیاز دارم تنها باشم، شما برید با نامجون حرف بزنید، فقط راجب جیا چیزی نگید
_9:37 شب_
جین:جونگ کوک تو محوطه نیست، نیومده اینجا!
مین:نه ندیدمش من
چیم:نگران نباشید الانا پیداش میشه
کوکی ویو
از بیمارستان که اومدم بیرون رفتم گوشه ترین جای محوطه، دلم میخواد فقط برم کسی که اون کارو با جیا کرده پیدا کنم، خِرِشو میگیرم
دیگه بسه هرچقدر اینجا خودمو سرزنش کردن، باید برم پیش نامجون هیونگ
میونجی ویو
جونگ کوک اروم رفت داخل و رسید به اتاق نامجون، براش باعث تعجب بود که کسی پیشش نبود پس اروم رفت داخل اتاق و درو بست
نامجون اروم سرشو برگردوند سمت جونگ کوک
+تو دیگه کی هستی؟
کوک:من پسرتم
+مگه من چند سالمه که یه پسر دارم؟
کوک:نه پسر خونی نه، یادته تو آیدلی؟
+هوم یادمه
کوک:من هم گروهیتم، توعم برام مثل بابام بودی، منو بزرگ کردی، یادته؟

به مناسبت تولد نامجونی تا پس فردا تمومه و دو پارت دیگه هم آپ میشه
پس خوشحال باشید (اجباری)
دیدگاه ها (۰)

پارت چهارمبرای یه لحظه نامجون سردرد گرفت، سردردی که خیلی شدی...

پارت پنجمبعد از خروج اون دختر، کل کامنتا پر شد از«جیا بود،او...

چون ادمین خیلی گشادی دارینباید بگم کهاینا رو بجای اسم مینویس...

پارت دومیونگی ویونباید بزارم یادش بیاد، اگه جیا رو فراموش کن...

عشق مخفی پارت 5

#مافیای_من #P9هان:«با ترس و بغض»ل....لینو چی؟؟؟لینو چش شده ه...

رمان عشق و نفرت جنبه ندارید لطفاً نخونیدپارت۸ویو ات : ما رفت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط