پارت پنجم

پارت پنجم

بعد از خروج اون دختر، کل کامنتا پر شد از«جیا بود،اون هم زاد جیائه،یکی بره بفهمه»یا همچین چیزایی پر ششد
علاوه بر اون جونگ کوک هم متوجه یه بغض توی چشمای اون فرد شد
همین باعث شد که جونگ کوک به بهانه الکل بیشتر بره سمت جایی که توش سفارش میگیرن
کوک:ببخشید میشه به اون خانمی که سفارش ما رو گرفت بگین بیاد؟
بعد از تایید دادن مرد روبه روش منتظر موند
بعد چند دقیقه با جیایی که سعی داشت گریه نکنه و به سمتش میومد مواجه شد
صورتش بی روح بود، چشماش قرمز و چیزی که یه وضوح مشخص بود تار موهای سفیدش بود و سری که معلوم بود به خودش گول داده که به هیچ مردی بعد از نامجون نگاه نکنه
_بفرمایید قربان، اشتباهی تو سفارشتون بوده؟
کوک:بله، یه خانم خوشگل*دستشو گذاشت زیر چونه جیا و خواست تکونی به دستش بده*
_ببخشید قربان من مثل جـ*نده ای مثل دوست دخترت نیستم*رفت عقب*
جونگ کوک با ذوق بهش خیره بود، چون هنوز همون زبون نیش دارشو داشت
کوک:حتا اگه اون فرد کسی باشه که با رفتن خواهر کوچولوش نابود شد جیا؟
جیا سرشو اورد بالا که جونگ کوک رو دید، شوکه شده بودو سردرگم
ولی بعد از اینکه به خودش اومد از پشت پیشخوان پرید بغل جونگ کوک
_هقققق کوکی، دلم برات تنگ شده بود، فکر کردم شما دیگه دنبال من نمیگردید
دیدگاه ها (۴)

پارت ششمکوک:هیسسسس، حق بده بهمون، باور کن جسد تو دیدیم، نمید...

پارت هفتمکوک:عااااا آقایون مهمون داریم، امیدوارم یادتون باشه...

پارت چهارمبرای یه لحظه نامجون سردرد گرفت، سردردی که خیلی شدی...

پارت سوممین:اروم باش کیکتو بخور، دکتر گفت موقتیهکوک:هیونگ حا...

پارت : ۲۸

Forest Vampire 2 ( Bloody Return)خون آشام جنگل 2 (بازگشت خون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط