🤎шум моря🤎
🤎шум моря🤎
Part 24
با صدای تق تق به در بلند شدم تهیونگ بود !
تهیونگ:لیلیت مشکلی نیست
صدام گرفته بود از پشت در بلند شدم و لای درو باز کردم گونه هام از شدت گریه سرخ شده بود .
وقتی درو باز کردم با نگرانی نگاهم کرد
تهیونگ :چیزی شده ؟حالت خوبه .
سری تکون دادم و از اتاق بیرون رفتم از پله ها رفتم بالا و
بدون توجه به کسی روی کشی راه رفتم که دیدم کوک داشت طنابارو با لیسا صاف می کرد
به بالای سرم نگاه کردم که تهیونگ و دیدم داشت باد بان و میبست و درستش میکرد
از ستون بالا رفتم و منم طناب و برداشتم
یه نگاه بهم انداخت و لبخند ریزی زد
منم کمکش میکردم که بعد چند دقیقه...
نامجون و جیمین بایه بشکه سنگین اومدن
بالا که دیدم کوک و لیسا از جاشون بلند شدن
تهیونگ هم رفت پایین و منم روی چوب نشستم و نگاهشون کردم .
که دیدم کوک دره بشکه رو باز کردو دیدم یه آدم توش بود !
کوک خنجر شو در آوردو نگاهی به بقیه انداخت که لیسا جلوش و گرفت
راستش فکر می کنم اون دوتا باهم رابطه دارن
بعد کوک نفس عمیقی کشیدو خنجرو داد به لیسا
بعد اونم با خشم چاقو رو فرو کرد تو گلوی اون مرده و در آورد!
دستم و گزاشتم رو دهنم و با ترس به بقیه نگاه کردم نامجون و تهیونگ دره بشکه رو گزاشتن.
و بعد بشکه رو بلند کردن و پرت کردن تو دریا بهشون همین جوری نگاه می کردم .
که جیمین نگاهی به بالا انداخت و منو دید خشکش زد .
ولی بعد برگشت.
کوک خنجرو داد دست لیسا خنجر خودش بود ! بعد لیسا روی پا چرخیدو بوسه ای به لپ کوک زد
بوسه ای از سره عشق نبود مثل مامانم و جیهوپ که توی اتاق یه کارایی می کردن اهم
منم اون بالا ایستادم و نگاه دریا کردم
like 30
kam 9
Part 24
با صدای تق تق به در بلند شدم تهیونگ بود !
تهیونگ:لیلیت مشکلی نیست
صدام گرفته بود از پشت در بلند شدم و لای درو باز کردم گونه هام از شدت گریه سرخ شده بود .
وقتی درو باز کردم با نگرانی نگاهم کرد
تهیونگ :چیزی شده ؟حالت خوبه .
سری تکون دادم و از اتاق بیرون رفتم از پله ها رفتم بالا و
بدون توجه به کسی روی کشی راه رفتم که دیدم کوک داشت طنابارو با لیسا صاف می کرد
به بالای سرم نگاه کردم که تهیونگ و دیدم داشت باد بان و میبست و درستش میکرد
از ستون بالا رفتم و منم طناب و برداشتم
یه نگاه بهم انداخت و لبخند ریزی زد
منم کمکش میکردم که بعد چند دقیقه...
نامجون و جیمین بایه بشکه سنگین اومدن
بالا که دیدم کوک و لیسا از جاشون بلند شدن
تهیونگ هم رفت پایین و منم روی چوب نشستم و نگاهشون کردم .
که دیدم کوک دره بشکه رو باز کردو دیدم یه آدم توش بود !
کوک خنجر شو در آوردو نگاهی به بقیه انداخت که لیسا جلوش و گرفت
راستش فکر می کنم اون دوتا باهم رابطه دارن
بعد کوک نفس عمیقی کشیدو خنجرو داد به لیسا
بعد اونم با خشم چاقو رو فرو کرد تو گلوی اون مرده و در آورد!
دستم و گزاشتم رو دهنم و با ترس به بقیه نگاه کردم نامجون و تهیونگ دره بشکه رو گزاشتن.
و بعد بشکه رو بلند کردن و پرت کردن تو دریا بهشون همین جوری نگاه می کردم .
که جیمین نگاهی به بالا انداخت و منو دید خشکش زد .
ولی بعد برگشت.
کوک خنجرو داد دست لیسا خنجر خودش بود ! بعد لیسا روی پا چرخیدو بوسه ای به لپ کوک زد
بوسه ای از سره عشق نبود مثل مامانم و جیهوپ که توی اتاق یه کارایی می کردن اهم
منم اون بالا ایستادم و نگاه دریا کردم
like 30
kam 9
۶.۴k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.