با قوانینایی که گذاشت یاد خونه خودمون افتادم هه مامان باب
+بیبی من چرا ناراحته
_فک کردم پیش تو قضیه فرق میکنه ولی مث اینکه اینجا هم مث خونه خودمونه این همه قوانین واسه چیه آخه
+گفتم در صورتی که قوانینی رو زیر پا بزاری چی میشه؟!
_تنبیه میشم
+خب پس الآنم گوش بگیر به حرفام اوک؟!
_متاسفم ولی اینکه گفتی با دوستات نمیتونی بری بیرون این یکی رو نمیتونم گوش بدم
+داری میری رو مخمااا کاری نکن دوباره تنبیهت کنم هر چی گفتم فقط میگی چشم
_چ...چشم
+چشم چی؟؟؟
_چشم ددی (بغض)
+آفرین گریه هم نکن
_گریه نمیکنم که
+هوووف پاشو بریم صبحونه بخوریم
_بریم
بعد بلند شدیم اونم لباسشو پوشید و با هم رفتیم پایین اول خودش نشست و بعد منو گذاشت رو پاهاش برام لقمه میگرفت و بهم میداد از اینکه دوسم داره خوشحالم ولی اینکه اینقدر سخت گیر و خشنه رو نمیدونم باید چجوری تحمل کنم مث یه بابای سخت گیر منم مثل یه دختر لجباز خخخخ بعد صبحونه بلند شدیم و رفتیم تو سالن و رو کاناپه نشستیم
+راستی ات مامان بابات میخواستن ببیننت شب آماده باش میام دنبالت بریم پیششون
خیلی عصبی و اخم کرده و محکم
_من نمیام اونجا (اخم)
+وا یعنی چی
_یعنی همین که گفتم نمیخوام برم پیش اونا تو هم دیگه راجبش حرف نزن لطفا
+خیلی خب چرا عصبانی میشی خودمم دلم نمیخواست بری خیلی خب دیگه من باید برم
_کجا بری
+فقط من ازت سوال میپرسم و این تویی که جواب میدی نه من
_خب میشه نری جایی همینجا بمون من حوصلم سر میره
+کار دارم بیبی
خودمو لوس کردم و با لحن کیوتی گفتم
_کارت از من مهم تره
...
○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.