p20
p20
دستمو محکم گرفت
جیمین. ملکه داره دزدی میکنه؟(یه ابرو بالا)
ات. چـ چی داری میگی من.. من فقط.. فقط امدم بهت سر بزنم اره..
جیمین. از کی تاحالا ملکه به من سر میزنه؟... اگه اینطوره چرا داشتی این عروسکه رو بر میداشتی؟
ات. چـ چون.. خب اها میدونی... هیچی بگیر بخواب منم میرم بخوابم
جیمین. این وقت شب نه.. خطرناکه
ات. براچی خطرناک.... آقا ازکی نگران من شدن؟
جیمین. من دشمنایه زیادی دارم... برای مثال پدر لارا که فهمیده دخترشو کشتم به احتمال زیاد میخواد انتقام بگیره.. بعدم من نگران تو نیستم نگران خودمم که فردا مردی من جواب ملکه مادرو چی بدم
ات. منطقیه... ولی خب کجا بخوابم
جیمین. اینجا (اشاره به کنارش)
ات. عمرااااا
جیمین. پس بیا برو تو ک..
ات. بی تر بیتتتتت
جیمین. چرا بی تربیت؟!
ات. میخواستی بگی برو تو کونم؟!(عصبی، کیوت)
جیمین. نچ نچ میخواستم بگم برو تو کمد بخواب نچ نچ باید به تو گفت نه من
ات.....
جیمین. بیا وستمون بالش میزاریم
ات. خیله خب بزار به میا بگم بره
جیمین. بهش بگو پشت عمارت برای خدمتکارا اتاق هست بره اونجا
ات. باشه
رفتم سمت درو دیدم میا نیس
ات.هی پسره میا نیست(نگران)
جیمین. اووو الان یادم افتاد مباشر اعظم همه خدمتکارا که بیرون ببنیه مخصوصا این وقت شب از گوشش میگره میبره اتاقش
ات. مطمئنی؟(نگران)
جیمین. هوم
ات. خیله خب
جیمین. بیابخواب فردا کار داریم
ویو ات
شروع کردم به در آوردن اون لباسایه سنگین که یه جورایی زیرش یه لباس شبیه به تیشرتو شلوار بود رسیدم دیگه اگه در میاوردم لخت میشدم.. رفتم کنارش دراز کشیدم که دیدم با تعجب نگام میکنه.. چشه؟
ات. چته؟
جیمین. چرالباستو در آوردی؟
ات. کوش؟ اها اونا رو میگی؟.. خیلی سنگینی میکرد اخه بخاطر همین.. بعدشم مگه لختم که اینطوری میگی
جیمین. هوففف
ات. توعم که در اوردی پس زر نزن بخواب
دیگه چیزی نگفتیمو خوابیدیم
.ـــــــــــــــــــــــــ
با برخورد نور به چشام بیدار شدم که با 6جفت چشم مواجع شدم... میامباشر اعظم.ملکه مادررررررر
ات.(جیغ)
جیمین. چته چیشده؟(ترس)
این پسره هم نگاهی به روبه روش کردو خودشو جمع کرد
جیمین. ملکه مادراینجا چیکار میکنید؟
ملکه مادر. امدم برای خدافظی که دیدم همدیگه رو بغل کردیدو خوابیدید ای جان دلم نیومد بیدارتون کنم
ات. چیزه میدونید من شب امدم که بعد...
جیمین. که بعد اینجا خوابش برد اره حححح
ملکه مادر. هوم بهتره سریع اماده بشید
ات. چشم
ملکه مادر. من میرم بیرون.. مباشر اعطم.. میا شما هم بیایین بیرون
میا ومباشر اعظم. چشم ملکه مادر
رفتن
ات. چرا دروغ گفتی؟؟
جیمین. به تو چه حتما دلیلی داشتم خب
ات. چه دلیلی؟
جیمین. فضولی؟
ات. نه کنجکاو(هی من هیمشه اینو میگم)
جیمین. همون فضول دیگه(و چیزی که دوستام میگن)
ادامه دارد..
حمایت کنید 🥺❤️🩹
دستمو محکم گرفت
جیمین. ملکه داره دزدی میکنه؟(یه ابرو بالا)
ات. چـ چی داری میگی من.. من فقط.. فقط امدم بهت سر بزنم اره..
جیمین. از کی تاحالا ملکه به من سر میزنه؟... اگه اینطوره چرا داشتی این عروسکه رو بر میداشتی؟
ات. چـ چون.. خب اها میدونی... هیچی بگیر بخواب منم میرم بخوابم
جیمین. این وقت شب نه.. خطرناکه
ات. براچی خطرناک.... آقا ازکی نگران من شدن؟
جیمین. من دشمنایه زیادی دارم... برای مثال پدر لارا که فهمیده دخترشو کشتم به احتمال زیاد میخواد انتقام بگیره.. بعدم من نگران تو نیستم نگران خودمم که فردا مردی من جواب ملکه مادرو چی بدم
ات. منطقیه... ولی خب کجا بخوابم
جیمین. اینجا (اشاره به کنارش)
ات. عمرااااا
جیمین. پس بیا برو تو ک..
ات. بی تر بیتتتتت
جیمین. چرا بی تربیت؟!
ات. میخواستی بگی برو تو کونم؟!(عصبی، کیوت)
جیمین. نچ نچ میخواستم بگم برو تو کمد بخواب نچ نچ باید به تو گفت نه من
ات.....
جیمین. بیا وستمون بالش میزاریم
ات. خیله خب بزار به میا بگم بره
جیمین. بهش بگو پشت عمارت برای خدمتکارا اتاق هست بره اونجا
ات. باشه
رفتم سمت درو دیدم میا نیس
ات.هی پسره میا نیست(نگران)
جیمین. اووو الان یادم افتاد مباشر اعظم همه خدمتکارا که بیرون ببنیه مخصوصا این وقت شب از گوشش میگره میبره اتاقش
ات. مطمئنی؟(نگران)
جیمین. هوم
ات. خیله خب
جیمین. بیابخواب فردا کار داریم
ویو ات
شروع کردم به در آوردن اون لباسایه سنگین که یه جورایی زیرش یه لباس شبیه به تیشرتو شلوار بود رسیدم دیگه اگه در میاوردم لخت میشدم.. رفتم کنارش دراز کشیدم که دیدم با تعجب نگام میکنه.. چشه؟
ات. چته؟
جیمین. چرالباستو در آوردی؟
ات. کوش؟ اها اونا رو میگی؟.. خیلی سنگینی میکرد اخه بخاطر همین.. بعدشم مگه لختم که اینطوری میگی
جیمین. هوففف
ات. توعم که در اوردی پس زر نزن بخواب
دیگه چیزی نگفتیمو خوابیدیم
.ـــــــــــــــــــــــــ
با برخورد نور به چشام بیدار شدم که با 6جفت چشم مواجع شدم... میامباشر اعظم.ملکه مادررررررر
ات.(جیغ)
جیمین. چته چیشده؟(ترس)
این پسره هم نگاهی به روبه روش کردو خودشو جمع کرد
جیمین. ملکه مادراینجا چیکار میکنید؟
ملکه مادر. امدم برای خدافظی که دیدم همدیگه رو بغل کردیدو خوابیدید ای جان دلم نیومد بیدارتون کنم
ات. چیزه میدونید من شب امدم که بعد...
جیمین. که بعد اینجا خوابش برد اره حححح
ملکه مادر. هوم بهتره سریع اماده بشید
ات. چشم
ملکه مادر. من میرم بیرون.. مباشر اعطم.. میا شما هم بیایین بیرون
میا ومباشر اعظم. چشم ملکه مادر
رفتن
ات. چرا دروغ گفتی؟؟
جیمین. به تو چه حتما دلیلی داشتم خب
ات. چه دلیلی؟
جیمین. فضولی؟
ات. نه کنجکاو(هی من هیمشه اینو میگم)
جیمین. همون فضول دیگه(و چیزی که دوستام میگن)
ادامه دارد..
حمایت کنید 🥺❤️🩹
۱.۲k
۱۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.