part6
#part6
شب
تاشب داخل شرکت کارداشتیموحتی برایه ناهارنیومدیم خونه کارم که تموم شدزنگ زدم به ته تابریم خونه کمرم خشک شدازبس نشستم بعدیه ربع راه افتادیم سمت خونه وقتی رفتیم داخل هانول بایه سینی که داخلش شیرموزبودامدنزدیکم هانول:بفرمایین ارباب این نوشیدنیه موردعلاقم بودوقبل خواب میخوردمش بعضی وقتام صبحاتهم رفت تویه اتاقش ازش گرفتموسمت دهنم بردم هانول:نوش جان بااین حرفش جاخوردم+نکنه سم ریختی توش هانول:ن ارباب+پس یه قلپ بخور_ولی اخه+گفتم بگیربخورازم گرفتشویه قلپ خوردهانول:خب خیالتون راحت شدلیوانوازش گرفتموسرکشیدمکه تعجبوتوچشاش دیدم لیوانوگذاشتم توسینیش +هممم ازکدوم مارک بود_طبیعیه خودم درست کردم_ پس بگو چراانقدبدمزه بود باحرص نگام کردکه ازکنارش ردشدم تودلم داشتم قهقه میزدم+اها راستی بیا اتاقم کارت دارم_چشم دنبالم راه افتادوامدداخل اتاق_بفرمایید قربان کتمودراوردمونشستم رومبل+خیلی خستم بیا شونه هامویکم ماساژ بده یکم طول کشید ولی بلاخره امدوشروع کردبه ماساژدادنم+یکم محکم ترمگه نون نخوردی_چشم دستشوگرفتمکشیدمش روبه رویه خودم+چیشده یهوانقدحرف گوش کن شدی _خودتون گفتین درست باهاتون رفتارکنم+خوبه پس تصمیم گرفتی دخترخوبی باشی_بله ارباب+خوبع میتونی بری_بله شب خش چرااحساس میکنم یه نقشه ای داره نکنه میخوادبانزدیک شدن بهم بکشتم پس بایدمن یه قدم جلوترباشم
ته
بعدازامدن به خونه یه راست امدم داخل اتاقم که دختره منتظربود_سلام ارباب خسته نباشین+ممنون وانواب کردی؟_بله اینم حولتون بااجازه+کجا_عام برم خوب چراکاری بامن دارین+همینجاوایستا تابرگردم_چشم بعدیه ربع دوش گرفتن حولرودورم کردموامدم بیرون که دیدم روکاناپه نشسته+بیاموهاموخشک کن حوصله ندارم_نگاهش که بهم افتادسریع سرشوبرگردوند+چیشد چرارو توکردی اونور_ارباب لباس ندارین+خب حوله که دورمه لخت که نیستم لوس نشودیگه پاشوبیاخستم حال ندارم ازنرمی حرف زدنم جاخوردولی پاشدامدسشواروزدبه برقوشروع کردخشک کردن موهام ازتویه اینه نگاهش میکردم دخترزیبایی بود ولی این اصل ماجرارو که اون یه جاسوسروعوض نمیکنه که این ینی خیانت به منکه بهش اعتمادکردم که توخونم راهش دادم دیگه نمیخوام گذشته تکراربشه به خاطرهمین ازهمه ادمای خیانتکارمتنفرم وتوام جزاونایی_بفرمایین ارباب موهاتون خشک شد امردیگه ای بامن ندارین+نه ممنون میتونی بری داشت میرفت که صداش کردم_بله ارباب+هیچی خسته نباشی یه لبخندبهم زدوگفت ممنونورفت ولی لبخندش توذهنم موندچراانقدارامش بخش بودازهپروت خودم امدم بیرونو رفتم تورختخوابو خوابیدم.....
شب
تاشب داخل شرکت کارداشتیموحتی برایه ناهارنیومدیم خونه کارم که تموم شدزنگ زدم به ته تابریم خونه کمرم خشک شدازبس نشستم بعدیه ربع راه افتادیم سمت خونه وقتی رفتیم داخل هانول بایه سینی که داخلش شیرموزبودامدنزدیکم هانول:بفرمایین ارباب این نوشیدنیه موردعلاقم بودوقبل خواب میخوردمش بعضی وقتام صبحاتهم رفت تویه اتاقش ازش گرفتموسمت دهنم بردم هانول:نوش جان بااین حرفش جاخوردم+نکنه سم ریختی توش هانول:ن ارباب+پس یه قلپ بخور_ولی اخه+گفتم بگیربخورازم گرفتشویه قلپ خوردهانول:خب خیالتون راحت شدلیوانوازش گرفتموسرکشیدمکه تعجبوتوچشاش دیدم لیوانوگذاشتم توسینیش +هممم ازکدوم مارک بود_طبیعیه خودم درست کردم_ پس بگو چراانقدبدمزه بود باحرص نگام کردکه ازکنارش ردشدم تودلم داشتم قهقه میزدم+اها راستی بیا اتاقم کارت دارم_چشم دنبالم راه افتادوامدداخل اتاق_بفرمایید قربان کتمودراوردمونشستم رومبل+خیلی خستم بیا شونه هامویکم ماساژ بده یکم طول کشید ولی بلاخره امدوشروع کردبه ماساژدادنم+یکم محکم ترمگه نون نخوردی_چشم دستشوگرفتمکشیدمش روبه رویه خودم+چیشده یهوانقدحرف گوش کن شدی _خودتون گفتین درست باهاتون رفتارکنم+خوبه پس تصمیم گرفتی دخترخوبی باشی_بله ارباب+خوبع میتونی بری_بله شب خش چرااحساس میکنم یه نقشه ای داره نکنه میخوادبانزدیک شدن بهم بکشتم پس بایدمن یه قدم جلوترباشم
ته
بعدازامدن به خونه یه راست امدم داخل اتاقم که دختره منتظربود_سلام ارباب خسته نباشین+ممنون وانواب کردی؟_بله اینم حولتون بااجازه+کجا_عام برم خوب چراکاری بامن دارین+همینجاوایستا تابرگردم_چشم بعدیه ربع دوش گرفتن حولرودورم کردموامدم بیرون که دیدم روکاناپه نشسته+بیاموهاموخشک کن حوصله ندارم_نگاهش که بهم افتادسریع سرشوبرگردوند+چیشد چرارو توکردی اونور_ارباب لباس ندارین+خب حوله که دورمه لخت که نیستم لوس نشودیگه پاشوبیاخستم حال ندارم ازنرمی حرف زدنم جاخوردولی پاشدامدسشواروزدبه برقوشروع کردخشک کردن موهام ازتویه اینه نگاهش میکردم دخترزیبایی بود ولی این اصل ماجرارو که اون یه جاسوسروعوض نمیکنه که این ینی خیانت به منکه بهش اعتمادکردم که توخونم راهش دادم دیگه نمیخوام گذشته تکراربشه به خاطرهمین ازهمه ادمای خیانتکارمتنفرم وتوام جزاونایی_بفرمایین ارباب موهاتون خشک شد امردیگه ای بامن ندارین+نه ممنون میتونی بری داشت میرفت که صداش کردم_بله ارباب+هیچی خسته نباشی یه لبخندبهم زدوگفت ممنونورفت ولی لبخندش توذهنم موندچراانقدارامش بخش بودازهپروت خودم امدم بیرونو رفتم تورختخوابو خوابیدم.....
۲.۳k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.