Part5
#Part5
هانول
رفتم داخل اتاقش چون میدونستم الان خوابه سینیروگذاشتم رویه میزوبه دورورم نگاکردم یه اتاق باتم خاکستری مشکی سفیدبودولی قشنگ بودنگاهم که بهش افتادچشام گردشداین مرتیکه که لباس نداره خاک برسرروموکردم اونوروصداش زدم+ارباب ساعت هفته باید بلندشین ارباب ارباب هوووف به خرس گفته زکی برومن جات هستم عجب یکم رفتم عقبوبه بالشتش دست میزم+ارباب داره دیرتون میشه قهوه براتون اوردم نه انگارجواب نمیده چیکارش کنم ینی همینجوروایساده بودم که یهوکشیده شدم به عقب وافتادم یه جایه نرم دوتادست دورم حلقه شداین کی نشست _اریولاست بیبی گرل+وات فیلم زیادنگامیکنین ولم کن محکم ترگرفتم وگوشمواز پشت دندون گرفت که مورمورم شد_اگه نکنم چی +پشیمونت میکنم _دوست دارم ببینم چیکارمیکنی بیبیییی بیبیویه جوری توگوشم زمزمه کردکه یه جوری شدم امدمبا یه فن دستشوبپیچونم که بایه حرکت زیرکانه دفعش کرد_تونمیتونی ازپس من بربیای کوچولووولم کردکه برگشتم بهش زل زدم+این کارات ینی چی منو کردی خدمتکارت که ازم استفاده کنی زکی خیال باطل فکرکردی منم مثه دخترایه دوروورتم که خودمو دودستی تقدیمت کنم نخیرم ازاین خبرانیست من خدمتکارتم پس مثل یه خدمتکارازم خدمت بخواه با دستاش به تخت تکیه داده بودو زل زده بودیم به هم اون بدون لباسوفقط بایه شلوارک سه ربع مشکیck اندام ورزیدش خیلی توچش بودبایه دستش که پره تتو بودچراتاحالا ندیده بودمش ولی خب اصلا مهم نبود_چیشدیهو پسندم کردی واینکه بلندشدامدطرفم که رفتم عقب انقدعقب جلورفتیم که خوردم به درتویه قدمیم وایسادودستاشوبردتوجیب شلوارکشوگفت:این منم که تایین میکنم خدمتت بهم چی باشه ولی خیلی داری خودتو دست بالا میگیری +چرت نگو یهودستشوکوبیدکنارصورتم به دیوار_دفعه اخرت باشه که باهام اینجوری صحبت میکنی فهمیدی تویه چشاش زل زدمو چیزی نگفتم که محکم تردادزدکه ترسیدم+بله فهمیدموباسربهم اشاره کرد_بروبیرون ازاتاقش امدم بیرونوانقداعصبی بودم میتونستم بامشت دیواراتاقشوروسرش خراب کنم مرتیکه اشغال فقط صبرکن تاببینی چیکارت میکنم یه کاری باهات بکنم که به دستو پام بیوفتی عوضی ازاین به بعدقراره یه دخترخوب برات بشم هه فقط بشینو تماشاکن
کوک
ازوقتی که صدام میزد باشنیدن صداش بیدارشدم زیرچشمی که یواشکی نگاش کردم دیدم پشتش بهمه یواشکی نشستموکشیدمش توبغلم که جاخوردبعدم که دعواکردیم خیلی رواعصابم رفت صبحانمویکم خوردمو دوش گرفتم رفتم بیرون تهم همزمان امدبیرون+چیشدتونستی باهاش خوب بشی_نه سرصبح چه انتظاری ازم داری توچی+منم بدترازتوهوفف_اشکال نداره بیخیال بریم شرکت وقتی امدیم یه کاریش میکنیم+هممم بریم...
هانول
رفتم داخل اتاقش چون میدونستم الان خوابه سینیروگذاشتم رویه میزوبه دورورم نگاکردم یه اتاق باتم خاکستری مشکی سفیدبودولی قشنگ بودنگاهم که بهش افتادچشام گردشداین مرتیکه که لباس نداره خاک برسرروموکردم اونوروصداش زدم+ارباب ساعت هفته باید بلندشین ارباب ارباب هوووف به خرس گفته زکی برومن جات هستم عجب یکم رفتم عقبوبه بالشتش دست میزم+ارباب داره دیرتون میشه قهوه براتون اوردم نه انگارجواب نمیده چیکارش کنم ینی همینجوروایساده بودم که یهوکشیده شدم به عقب وافتادم یه جایه نرم دوتادست دورم حلقه شداین کی نشست _اریولاست بیبی گرل+وات فیلم زیادنگامیکنین ولم کن محکم ترگرفتم وگوشمواز پشت دندون گرفت که مورمورم شد_اگه نکنم چی +پشیمونت میکنم _دوست دارم ببینم چیکارمیکنی بیبیییی بیبیویه جوری توگوشم زمزمه کردکه یه جوری شدم امدمبا یه فن دستشوبپیچونم که بایه حرکت زیرکانه دفعش کرد_تونمیتونی ازپس من بربیای کوچولووولم کردکه برگشتم بهش زل زدم+این کارات ینی چی منو کردی خدمتکارت که ازم استفاده کنی زکی خیال باطل فکرکردی منم مثه دخترایه دوروورتم که خودمو دودستی تقدیمت کنم نخیرم ازاین خبرانیست من خدمتکارتم پس مثل یه خدمتکارازم خدمت بخواه با دستاش به تخت تکیه داده بودو زل زده بودیم به هم اون بدون لباسوفقط بایه شلوارک سه ربع مشکیck اندام ورزیدش خیلی توچش بودبایه دستش که پره تتو بودچراتاحالا ندیده بودمش ولی خب اصلا مهم نبود_چیشدیهو پسندم کردی واینکه بلندشدامدطرفم که رفتم عقب انقدعقب جلورفتیم که خوردم به درتویه قدمیم وایسادودستاشوبردتوجیب شلوارکشوگفت:این منم که تایین میکنم خدمتت بهم چی باشه ولی خیلی داری خودتو دست بالا میگیری +چرت نگو یهودستشوکوبیدکنارصورتم به دیوار_دفعه اخرت باشه که باهام اینجوری صحبت میکنی فهمیدی تویه چشاش زل زدمو چیزی نگفتم که محکم تردادزدکه ترسیدم+بله فهمیدموباسربهم اشاره کرد_بروبیرون ازاتاقش امدم بیرونوانقداعصبی بودم میتونستم بامشت دیواراتاقشوروسرش خراب کنم مرتیکه اشغال فقط صبرکن تاببینی چیکارت میکنم یه کاری باهات بکنم که به دستو پام بیوفتی عوضی ازاین به بعدقراره یه دخترخوب برات بشم هه فقط بشینو تماشاکن
کوک
ازوقتی که صدام میزد باشنیدن صداش بیدارشدم زیرچشمی که یواشکی نگاش کردم دیدم پشتش بهمه یواشکی نشستموکشیدمش توبغلم که جاخوردبعدم که دعواکردیم خیلی رواعصابم رفت صبحانمویکم خوردمو دوش گرفتم رفتم بیرون تهم همزمان امدبیرون+چیشدتونستی باهاش خوب بشی_نه سرصبح چه انتظاری ازم داری توچی+منم بدترازتوهوفف_اشکال نداره بیخیال بریم شرکت وقتی امدیم یه کاریش میکنیم+هممم بریم...
۲.۵k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.