رمان دکتر رومانتیک من
رمان دکتر رومانتیک من
part ③
#ییعت
اسم من ییعت کوچاک هست
سه تا خواهر به نامه ایلول یازگی آیلین دارم و یه برادر رومخ به نامه آتاکان
اسم مادرم آهو و اسم پدرم احمد
من صاحب یه بیمارستان بزرگ تو استانبول هستم که خودمم توش کار میکنم یعنی جراح قلب هستم
ایلول: داداش
ییعت: بله خواهرم
ایلول: میخوام فردا یه پارتی بگیرم همه میان تو هم میای
ییعت: بزار ببینم اگه تونستم میام
ایلول: باشه امیدوارم وقت کنی
#ایلول
خوب همه چیو واسه پارتی اماده کردم و همه کم کم اومدن
برکعلی: پرنسسم
ایلول: عشقم رفتم به سمتش محکم پرید بغلش
آتاکان: هوییی دارید چیکار میکنید شما ها؟!
ایلول: الان ملیسا عشقت میاد تو هم می پری بغلش
آتاکان: باشهههه
مو فرفری چشم سبز تو هم اومد
یازگی: اونوررر
اونور: بانوی من چطوری؟
یازگی: خوبم
چند دقیقه بعد لیزگه اومد
یازگی و ایلول: اوف لیزگه خانوم زیبا شدی
لیزگه: مرسی شما هم مثل ماه شدید
خوب مهمونی شروع شده بود
ایلول: بنطرت ییعت میاد یازگی
یازگی:ییعت گفت شاید بیام نگفته که حتما میام
ایلول: عه ییعت اومد
ییعت: سلام بچه ها
همه: سلام اقای دکتر
خوب مهمونی تموم شد همه رفتن خونه شون
ادامه دارد💅
#آسدور #آسیه #دوروک #سوسعم #عمر #سوسن #آیبر #برک #آیبیکه #یاستول #تولگا #یاسمین #سارپ #جانسو #ملیس_مینکاری #رجب_اوستا #ییعت_کوچاک #لیزگه_جومرت #سوبورجو_یازگی_جوشکون #اونور_سعید_یاران #خواهران_برادران #داستان_یک_شب #بوراک_دنیز#قصه_یک_شب #دریا_پینار_آک #جانفزا #ماهیر #ماهجان #ییعلیز
part ③
#ییعت
اسم من ییعت کوچاک هست
سه تا خواهر به نامه ایلول یازگی آیلین دارم و یه برادر رومخ به نامه آتاکان
اسم مادرم آهو و اسم پدرم احمد
من صاحب یه بیمارستان بزرگ تو استانبول هستم که خودمم توش کار میکنم یعنی جراح قلب هستم
ایلول: داداش
ییعت: بله خواهرم
ایلول: میخوام فردا یه پارتی بگیرم همه میان تو هم میای
ییعت: بزار ببینم اگه تونستم میام
ایلول: باشه امیدوارم وقت کنی
#ایلول
خوب همه چیو واسه پارتی اماده کردم و همه کم کم اومدن
برکعلی: پرنسسم
ایلول: عشقم رفتم به سمتش محکم پرید بغلش
آتاکان: هوییی دارید چیکار میکنید شما ها؟!
ایلول: الان ملیسا عشقت میاد تو هم می پری بغلش
آتاکان: باشهههه
مو فرفری چشم سبز تو هم اومد
یازگی: اونوررر
اونور: بانوی من چطوری؟
یازگی: خوبم
چند دقیقه بعد لیزگه اومد
یازگی و ایلول: اوف لیزگه خانوم زیبا شدی
لیزگه: مرسی شما هم مثل ماه شدید
خوب مهمونی شروع شده بود
ایلول: بنطرت ییعت میاد یازگی
یازگی:ییعت گفت شاید بیام نگفته که حتما میام
ایلول: عه ییعت اومد
ییعت: سلام بچه ها
همه: سلام اقای دکتر
خوب مهمونی تموم شد همه رفتن خونه شون
ادامه دارد💅
#آسدور #آسیه #دوروک #سوسعم #عمر #سوسن #آیبر #برک #آیبیکه #یاستول #تولگا #یاسمین #سارپ #جانسو #ملیس_مینکاری #رجب_اوستا #ییعت_کوچاک #لیزگه_جومرت #سوبورجو_یازگی_جوشکون #اونور_سعید_یاران #خواهران_برادران #داستان_یک_شب #بوراک_دنیز#قصه_یک_شب #دریا_پینار_آک #جانفزا #ماهیر #ماهجان #ییعلیز
۱۱.۴k
۱۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.