رمان دکتر رومانتیک من
رمان دکتر رومانتیک من
part ④
#لیزگه
بیدار شدم یه ارایش ملایم کردم رژه قرمز رو به لبام زدم برای خودم بوس فرستادم
یه کت و شلوار طوسی پوشیدم این تیپم خیلی قشنگ بود گوشیمو برداشتم چند تا عکس از خودم گرفتم و رفتم رستوران
#ییعت
اماده شدم یه کت شلوارطوسی پوشیدم و رفتم به رستوران معروف به نامه ستاره
رفتم داخلش واقعا رستوران بسیار زیبایی بود
یه میز انتخاب کردم و غذا سفارش دادم
چند دقیقه بعد یه دختر زیبا که رژ قرمز زده بود به لباش رو دیدم خیلی زیبا بود
سیلا: لیزگه اون پسر خوشتیپ که کت شلوار طوسی پوشیده داره بهت نگاه میکنه
لیزگه: کو؟ این پسر واسه من خیلی اشناست؟
ییعت: دختره رو صورت کاملش رو دیدم با خودم گفتم چقدر اشنا هست
سیلا: برو لیزگه پیشش
لیزگه: چی داری میگی سیلا من خودم دوست پسر دارم
ییعت: پاشدم رفتم به سمت دختره
لیزگه: بفرمایین
ییعت: من حس میکنم شما یه جا دیدم
لیزگه: منم حس میکنم بنظرت کجا همون دیدیم
(فلش بک به پارتی)
همه: به به اقای دکترمون اومده
ییعت: به به چه پارتی
ایلول؛: ییعت اگه نمیومدی کشته میشدی
لیزگه: دیدم ایلول با یه پسر قد بلند که بهش می گفتن اقای دکتر حرف میزد
ایلول: لیزگههه
لیزگه: بله
ییعت: دیدم ملیس ملیسا یازگی ایلول و دیلار دارن با یه دختر لب گند حرف میزنن زیاد بهش دقت نکردم
(پایان فلش بک)
ییعت: ببینم شما دوسته یازگی و ایلول نیستی اون روز تو پارتی همو دیدیم
لیزگه: اها پس شما اید با یازگی و ایلول چه نسبتی دارید؟
ییعت: برادرشونم
لیزگه: اها پس از آشنایی باهات خوشبختم
ییعت: منم
لیزگه: اویی من باید برم دیر شد بای
ییعت: حداقل اسمتو میگفتی 😕
ادامه دارد💅
لایک زیبا✨
#آسدور #آسیه #دوروک #سوسعم #عمر #سوسن #آیبر #برک #آیبیکه #یاستول #تولگا #یاسمین #سارپ #جانسو #ملیس_مینکاری #رجب_اوستا #ییعت_کوچاک #لیزگه_جومرت #سوبورجو_یازگی_جوشکون #اونور_سعید_یاران #خواهران_برادران #داستان_یک_شب #بوراک_دنیز#قصه_یک_شب #دریا_پینار_آک #جانفزا #ماهیر #ماهجان #ییعلیز
part ④
#لیزگه
بیدار شدم یه ارایش ملایم کردم رژه قرمز رو به لبام زدم برای خودم بوس فرستادم
یه کت و شلوار طوسی پوشیدم این تیپم خیلی قشنگ بود گوشیمو برداشتم چند تا عکس از خودم گرفتم و رفتم رستوران
#ییعت
اماده شدم یه کت شلوارطوسی پوشیدم و رفتم به رستوران معروف به نامه ستاره
رفتم داخلش واقعا رستوران بسیار زیبایی بود
یه میز انتخاب کردم و غذا سفارش دادم
چند دقیقه بعد یه دختر زیبا که رژ قرمز زده بود به لباش رو دیدم خیلی زیبا بود
سیلا: لیزگه اون پسر خوشتیپ که کت شلوار طوسی پوشیده داره بهت نگاه میکنه
لیزگه: کو؟ این پسر واسه من خیلی اشناست؟
ییعت: دختره رو صورت کاملش رو دیدم با خودم گفتم چقدر اشنا هست
سیلا: برو لیزگه پیشش
لیزگه: چی داری میگی سیلا من خودم دوست پسر دارم
ییعت: پاشدم رفتم به سمت دختره
لیزگه: بفرمایین
ییعت: من حس میکنم شما یه جا دیدم
لیزگه: منم حس میکنم بنظرت کجا همون دیدیم
(فلش بک به پارتی)
همه: به به اقای دکترمون اومده
ییعت: به به چه پارتی
ایلول؛: ییعت اگه نمیومدی کشته میشدی
لیزگه: دیدم ایلول با یه پسر قد بلند که بهش می گفتن اقای دکتر حرف میزد
ایلول: لیزگههه
لیزگه: بله
ییعت: دیدم ملیس ملیسا یازگی ایلول و دیلار دارن با یه دختر لب گند حرف میزنن زیاد بهش دقت نکردم
(پایان فلش بک)
ییعت: ببینم شما دوسته یازگی و ایلول نیستی اون روز تو پارتی همو دیدیم
لیزگه: اها پس شما اید با یازگی و ایلول چه نسبتی دارید؟
ییعت: برادرشونم
لیزگه: اها پس از آشنایی باهات خوشبختم
ییعت: منم
لیزگه: اویی من باید برم دیر شد بای
ییعت: حداقل اسمتو میگفتی 😕
ادامه دارد💅
لایک زیبا✨
#آسدور #آسیه #دوروک #سوسعم #عمر #سوسن #آیبر #برک #آیبیکه #یاستول #تولگا #یاسمین #سارپ #جانسو #ملیس_مینکاری #رجب_اوستا #ییعت_کوچاک #لیزگه_جومرت #سوبورجو_یازگی_جوشکون #اونور_سعید_یاران #خواهران_برادران #داستان_یک_شب #بوراک_دنیز#قصه_یک_شب #دریا_پینار_آک #جانفزا #ماهیر #ماهجان #ییعلیز
۱۰.۹k
۱۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.