پارت دهم دوست دخترم باش😍
پارت دهم دوست دخترم باش😍
_خب منکه نمیتونم لباساشو تنهایی در بیارم!
#چیییی؟خب خب من چیکار کنم؟
_میگم تنهایی نمیتونم میتوانید کمکم کنید؟
#چی میگی آخه من چطوری کمک کنم؟
_خواهش میکنم
مونده بودم چیکار کنم.الان فقط داشت احساساتم منو کنترل میکرد.سریع رفتم کنار تخت نشستم و گفتم
#خب چیکار کنم؟
_لطفا این دستشو بگیرید تا من آستینشو بکشم بیرون
سرمو اینطرف کردم و دست رزی رو گرفتم.متوجه شدم رونا داره لباسای رزی رو در میاره.تو مخمصه گیر افتاده بودم
_خیلی خوب حالا بلندش کنید تا لباساشو در بیارم
#چییی؟من نمیتونم
_پس من میگیرمش شما لباساشو در بیارین
#نهههه.خیله خوب باشه من میگیرمش فقط سریع باشین
دستمو بردم روی کمر و پشت رزی و از روی تخت بلندش کردم به طوری که رونا بتونه لباساشو در بیاره ولی پشت رزی چنان داغ بود که احساس کردم دستم سوخت
بعد که رونا لباسای رزی رو در آورد دیگه گفت
_حالا تیشرتتونو بدین
دستمو دراز کردم که تیشرتو بدم که دست دیگم که پشت رزی بود خلاص شد و رزی داشت میوفتاد که لباسو ول کردم و با دو دستم رزی رو گرفتم.تقریبا او بغل رزی بودم و ضربان قلبم روی ۱۰۰۰ رفت و موندن بودم چیکار کنم ولی صورت رزی چنان سفید بود که سریع گذاشتمش روی تخت و تیشرتو دادم به رونا و گفتم
# بقیش با خودت من من میرم یک قرص بیارم که تبشو قطع کنه و سرم
_باشه من متظرم
فلش بک رزی
#خب بنظرم رونا حرفای زیادی در مورد دیشب داره که بهت بگه سریع بلند شو بریم صبحونه بخوریم.
+با با باشه
خواستم بلند شم که با جیغم رفت تو هوا
+ اخخخخ پام پام خیلی درد میکنه اوووووف
#ای بابا مگه دکتر نگفت با پات هیچی نشده؟
+اییی پام درد میکنه
رونا سریع اومد تو اتاق
_چرا جیغ میزنی؟
+رونا پام درد میکنه نمیتونم تکون بخورم
#فکر کنم باید به دکترمون زنگ بزنم بیاد یه نگاه به پات بندازه
تهیونگ گوشی رو از توی جیبش در آورد و با کسی تماس گرفت
#سلام دکتر خوبین؟
دکتر:سلام چخبر؟یادی از ما کردی
#دکترنفرمایید،یه مورد اضطراری پیش اومده میتوانید بیاید؟
دکتر:میدونستم تا مشکلی پیش نیاد منو یادتون نمیاد
#دکتر دارید خجالت زدم میکنید
دکتر:اوکی الان میام منتظر باش
#زنگ زدم به دکتر الان میاد تا اون موقع بهتره همینجا صبحونه بخوری
رونا بیا سینی صبحونه رو برا رزی بیار تا دکتر میاد.
_باشه اومدم
پایان پارت دهم
لایک و فالو یادتون نره😍
_خب منکه نمیتونم لباساشو تنهایی در بیارم!
#چیییی؟خب خب من چیکار کنم؟
_میگم تنهایی نمیتونم میتوانید کمکم کنید؟
#چی میگی آخه من چطوری کمک کنم؟
_خواهش میکنم
مونده بودم چیکار کنم.الان فقط داشت احساساتم منو کنترل میکرد.سریع رفتم کنار تخت نشستم و گفتم
#خب چیکار کنم؟
_لطفا این دستشو بگیرید تا من آستینشو بکشم بیرون
سرمو اینطرف کردم و دست رزی رو گرفتم.متوجه شدم رونا داره لباسای رزی رو در میاره.تو مخمصه گیر افتاده بودم
_خیلی خوب حالا بلندش کنید تا لباساشو در بیارم
#چییی؟من نمیتونم
_پس من میگیرمش شما لباساشو در بیارین
#نهههه.خیله خوب باشه من میگیرمش فقط سریع باشین
دستمو بردم روی کمر و پشت رزی و از روی تخت بلندش کردم به طوری که رونا بتونه لباساشو در بیاره ولی پشت رزی چنان داغ بود که احساس کردم دستم سوخت
بعد که رونا لباسای رزی رو در آورد دیگه گفت
_حالا تیشرتتونو بدین
دستمو دراز کردم که تیشرتو بدم که دست دیگم که پشت رزی بود خلاص شد و رزی داشت میوفتاد که لباسو ول کردم و با دو دستم رزی رو گرفتم.تقریبا او بغل رزی بودم و ضربان قلبم روی ۱۰۰۰ رفت و موندن بودم چیکار کنم ولی صورت رزی چنان سفید بود که سریع گذاشتمش روی تخت و تیشرتو دادم به رونا و گفتم
# بقیش با خودت من من میرم یک قرص بیارم که تبشو قطع کنه و سرم
_باشه من متظرم
فلش بک رزی
#خب بنظرم رونا حرفای زیادی در مورد دیشب داره که بهت بگه سریع بلند شو بریم صبحونه بخوریم.
+با با باشه
خواستم بلند شم که با جیغم رفت تو هوا
+ اخخخخ پام پام خیلی درد میکنه اوووووف
#ای بابا مگه دکتر نگفت با پات هیچی نشده؟
+اییی پام درد میکنه
رونا سریع اومد تو اتاق
_چرا جیغ میزنی؟
+رونا پام درد میکنه نمیتونم تکون بخورم
#فکر کنم باید به دکترمون زنگ بزنم بیاد یه نگاه به پات بندازه
تهیونگ گوشی رو از توی جیبش در آورد و با کسی تماس گرفت
#سلام دکتر خوبین؟
دکتر:سلام چخبر؟یادی از ما کردی
#دکترنفرمایید،یه مورد اضطراری پیش اومده میتوانید بیاید؟
دکتر:میدونستم تا مشکلی پیش نیاد منو یادتون نمیاد
#دکتر دارید خجالت زدم میکنید
دکتر:اوکی الان میام منتظر باش
#زنگ زدم به دکتر الان میاد تا اون موقع بهتره همینجا صبحونه بخوری
رونا بیا سینی صبحونه رو برا رزی بیار تا دکتر میاد.
_باشه اومدم
پایان پارت دهم
لایک و فالو یادتون نره😍
۴.۹k
۰۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.