پارت نهم دوست دخترم باش

پارت نهم دوست دخترم باش

متوجه شدم که تهیونگ یه نگاهی بهم انداخت و یک دو سه و دیگه هیچی نفهمیدم.

فلش بک روز بعد رزی

+اخخخخخخ.بالاخره صبح شد .اخیش...اخخخ پام،پام چقدر درد میکنه

دو دقیقه گذشت تا تازه دوهزاریم افتاد که دیشب چه اتفاقایی افتاد

+ههههههه

سریع جلو دهنمو گرفتم تا کسی نفهمیه

یکم سر جام تکون خوردم که متوجه شدم روی یک تخت گرم و نرمم

یکم دیگه تکون خوردم و بعدش بلند شدم

+ واااااای اینجا دیگه کجاست؟خدای من

از دیدن دیزاین اتاق ابهت شده شدم و باز دوباره یه هههههه بزرگی گفتم و با دیدن کسی سرجام میخکوب شدم.

+ای...ای....این عکس تهیونگه؟؟

نگاهی به دور و بر اتاق کردم و چندتا از عکسهای دیگه تهیونگ و دیدم اما هنوز ویندوزم بالا نیومده که دقیقا کجام.

خواستم از سرجام بلند شدم که با درد مچ پام یه جیغ خفه ای کشیدم و هموپ زمان کسی در اتق رو باز کرد.نفسم تو سینه حبس شد و ضربان قلبم بالا رفت

+یا خدا کیه؟؟؟ای واااای

نگاهم فقط به جلو بود تا ببینم کیه؟

که با دیدن تهیونگ یک متر پریدم هوا

#چیه مگه جن دیدی؟حالت خوبه؟

خواستم جوابشو بدم که دیدم چشمام به من خیره شده.

نگاهی به خودم کردم

+ واااااای.این چ وضعیه؟من چرا این لباسا تنمه

تهیونگ همچین بلند خندید که من نزدیک بود اونجا از خجالت آب بشم.

#چقدر لباسام بهت میاد

نگاهی به خودم کردم و دیدم یک تیشرت سفید و شلوارک که فقط رون هام رو میپوشوند تنمه

+چی....چی...چی میگی اینا لباسای..... واااااای

#دیشب خیلی حالت بد بود

+چی چی میگی من هیچی نمیفهمم از حرفاتون

تهیونگ اومد نزدیک تر و روی صندلی کنار تخت نشست و شروع کرد به تعریف کردن

فلش بک تهیونگ شب قبل

نگاهی به صندلی عقب کردم که دیدم رزی از حال رفت

_رزی...رزی..رزی حالت خوبه؟جوابمو بده

#چیشده؟

_از حال رفته چیکار کنیم؟

#جونگکوک سریع باش باید زودتر برسیم

سریع رسیدیم خونه و من از ماشین شدم و رفتم صندلی عقب رو باز کردم.رزی مث یک جنازه افتاده بود رو صندلی.نکاهی به رونا کردم که داشت گریه می کرد و نگران بود

سریع رزی رو بغل کردم و به سمت خونه رفتم.خیس عرق شده بود.

جانگکوک که در خونه رو وا کرد سریع رزی به اتاقم بردم و گذاشتمش روی تختم.

رونا اومد تو اتاق و دستشویی گذاشت روی سر رزی

_ای خدا داره از تب میسوزه چیکار کنم؟

#نمیدونم فکر کنم باید لباساشو در بیاری

_اره وگرنه میسوزه ولی خب لباس نداره

رفتم در کمد رو باز کردم و از توش یک تیشرت سفید و یک شلوارک کوتاه در اوردم

#اینا خوبه؟

_اره عالیه،تو خونه سرم دارید؟

#نمیدونم جونگکوک

&بله؟


# برو ببین اگه تو خونه سرم دارین بیار

&اوکی

# خب پس من میرم شما بقیه کارارو انجام بدید

_خب من تنهایی نمیتونم لباساشو در بیارم

#چییی؟

پایان پارت نهم

لایک و فالو😍
دیدگاه ها (۳)

پارت دهم دوست دخترم باش😍_خب منکه نمیتونم لباساشو تنهایی در ب...

پارت یازدهم دوست دخترم باش😍فلش بک تهیونگبعد از اینکه به دکتر...

پارت هشتم دوست دخترم باشفلش بک رزیرونا داشت گریه می کرد و من...

پارت هفتم دوست دخترم باش_رزی حالت خوبه؟؟#عههه پس اسمش رزیهرو...

جیمین فیک زندگی پارت ۵۵#

game of love and hate(part 33)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط