P

P¹²

فیلیکس با همان جدیدت اش گفت
فیلیکس: چرا اون وقت مگه من عمو تو هستم
هائون : عه ایقدر بد اخلاقی نکن
فیلیکس: خودت بداخلاقی
هائون خندید و دوباره گفت
هائون : وقتی عصبانی میشید کیوت میشید
فیلیکس: کیوت هم خودتی عه بسه دیگه
مینی خندید و گفت
مینی : آقای لی چرا عصبانی میشی
فیلیکس: ببینم چرا به من گیری میدید ها من بزرگ ترین مافیا هستم
مینی : آره درسته
هائون : تا وقتی تو گروه کیوت ها هستی پس مافیا نیستی
فیلیکس: گروه چی چی ؟
مینی : گروه کیوت ها الان که رو این مبل نشستین پس شما تو گروه ما هستی
فیلیکس نیشخندی زد و هانا کیک شکلاتی با چایی برایه آن سه نفر آوردن و سمته آشپز خانه رفت فیلیکس منتظر ماند تا هانا برود و حرف خودش را بزنه
فیلیکس: کی گفت که من تو گروه شما هستم
مینی: من این کیک رو بخورم
مینی نگاه کیوتی به فیلیکس انداخت و لب هایش را غنچه ای کرد
فیلیکس: بخور
هائون تیکه کیک را به دست مینی داد و مینی شروع به خوردن کیک شد
هائون دست اش را رو شکم اش گذاشت
هائون : خیلی دوست دارم
مینی با دهن پر از کیک گفت
مینی : به کی میگی
هائون نیم نگاهی به مینی انداخت و با خوشحالی گفت
هائون : تو شکمم به بچه هست درست مثل تو
مینی : واقعا خاله
هائون : آره
مینی خندید و با ذوق گفت
مینی : میتونم باهاش حرف بزنم ...
هائون: آره
مینی سمته هائون نزدیک شد و فیلیکس در تماشا اون صحنه بود
مینی دست اش‌را رو شکم هائون گذاشت
مینی : سلام من مینی هستم میخواهی با مادرت آشنات کنم
هائون سری تکون داد
مینی : مادرت خیلی دوست داره بابای شما خیلی مرد خوشتیپه
فیلیکس با جدیت و اون نگاه عصبی اش گفت
فیلیکس: کی رو میگی
مینی: شما مگه شما پدرش نیستین
فیلیکس: درسته ولی ...
فیلیکس سکوت کرد و نگاه اش را به زمین دوخت و از رو مبل بلند شد
هائون: آقا به حرف هام گوش کنید
فیلیکس همان جوری که پشت اش بود گفت
فیلیکس: فردا صبح میریم دکتر
هائون بغض اش گرفت به رفتن فیلیکس نگاه میکرد وقتی فیلیکس رفت هائون بلند شد و سمته اتاق اش رفت ......
___________________ ( صبح روزه بعد )
دیدگاه ها (۱)

P¹³هائون که کله شب را نخوابیده بودبه ساعت نگاه کرد شیش صبح ر...

P¹⁴تو راه رو در اتاق هائون استفاده بود تا دکتر بیاد و از حال...

P¹¹فیلیکس: من ترو نمی‌خواهم تو فقد برام یه اسباب‌بازی هستی ه...

پارت ¹⁰فیلیکس : این ....هائون با چشم های اشکیش به فیلیکس خیر...

### فصل اول | پارت دوم: دو گل رز و دو گرگ نویسنده: Ghazal ...

پارت ۳🌟من و میا و هیون به پاساژ رسیدیم و دیدیم همه ی مردم به...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط